آبتاب– پرستو سرمدی- «زنان سخن میگویند» نام فیلمی است برگرفته از رمانی به همین عنوان که متاثر از اتفاقات واقعی برای زنانی از اقلیتی مذهبی، کوچک، منزوی و جدا شده از جامعه در بولیوی نگاشته شده است. رمان و فیلمی که بسیار نمادین و جسورانه، اتفاقی را بیان میکند که در واقعیت تاریخ برای زنان افتاده است. زمانی که زنان فهمیدند همه تبعیضها، خشونتها، ظلمها و به حاشیه رانده شدنهایی که قرنها با عناوین مختلف از جمله بدن و سرشت متفاوت زنان نسبت به مردان، خواست خدا و دین و ارزشها، مصلحت خود زنان، خانواده، جامعه و …. برای زنان عادی نشان داده میشد، نه تنها عادی و طبیعی و به مصلحت نبوده که تنها برای سوء استفاده از زنان بیان شده است.
در فیلم این آگاهی زمانی رخ داد که زنان این کلونی یا جامعه منزوی فهمیدند شبها در خواب مورد تجاوز و خشونت جنسی قرار میگیرند، بدون آن که متوجه شوند. سالها به آنها گفته میشد که این عمل کار شیطان یا موجودات شیطانی است و یا این که دچار توهم شدهاند و برای جلب توجه چنین ادعایی میکنند، تا این که میفهمند توسط مردان کلونی با دارو یا مواد مخدر بیهوش میشوند و مورد تجاوز قرار میگیرند.
تمام فیلم به مواجهه زنان با این واقعیت، چگونگی تفسیر این واقعیت از سوی زنان و گفتوگو برای چگونه واکنش نشان دادن به آن میگذرد. گفتوگویی که در واقعیت در غرب هم زمان با مدرنیته رخ داد و در ایران در سالهای منتهی به انقلاب مشروطه. زنان چشم باز کردند و دیدند آن چه قرنها سبب فرودستیشان شده، نه متاثر از طبیعت و سرشت یا عوامل ماورایی که به دلیل یک ساختار اجتماعی و فرهنگی مبتنی بر سوء استفاده جنسیتی بوده است. ساختاری که میتوان آن را مردسالاری نامید.
در فیلم «زنان سخن میگویند» زنان در برابر سه گزینه ماندن و کنار آمدن با ماجرا، ماندن و مبارزه کردن با مردان و رفتن، رفتن را انتخاب میکنند. در واقع، تصمیم میگیرند جامعه مردسالار را ترک کنند و سرزمین جدیدی بسازند که مردان در آن حضور ندارند. البته آنها پسر بچهها را با خود به این دنیای استعاری و نمادین میبرند به این امید که آنها را طوری تربیت کنند که زنان را مورد سوء استفاده قرار ندهند. اما در عالم واقعیت چنین سرزمینی وجود نداشت و اگر هم وجود داشت مطلوب نبود، چرا که مسأله نه مردان که مردسالاری است. پس زنان تصمیم گرفتند بمانند و مبارزه کنند.
در غرب این مبارزه با تلاش برای گرفتن حق رای آغاز شد و در ایران زنان پس از آن که در قانون اساسی مشروطه حق رای را به دست نیاوردند، به ساختن مدرسه و گسترش آموزش دختران روی آوردند. زنان فعال آن زمان هم مدرسه میساختند، هم نشریه چاپ میکردند، هم برای تغییر پوشش و بیرون آوردن زنان از زیر پوشیه تلاش میکردند و هم سعی میکردند به مردان بفهمانند که زنان تنها زاینده وارثانشان نیستند. آنها تعلیم دهنده فرزندان و شریک زندگی مردان هم هستند و به همین دلیل باید مورد آموزش قرار بگیرند. در دهههای بعد زنان ایران توانستند علاوه بر آموزش وارد عرصه اشتغال هم شوند و قوانین خانواده را هم تا حدی به نفع برابری تغییر دهند.
پس از انقلاب با وجود گسترش بیشتر آموزش، عرصه اشتغال برای زنان تنگتر شد، قوانین خانواده یکطرفه و به نفع مردان درآمدند و تعیین تکلیف کردن برای سبک زندگی شکل گرفت. نسبت به خشونت علیه زنان بیتوجهی شد. زنان به عرصه تصمیم گیری کمتر راه داده شدند و علیرغم این که در دورههایی که دولتهای توسعهگرا شکل گرفتند از جمله دولت اصلاحات و دولت اعتدال، تلاشهایی برای کاهش تبعیض از زنان صورت گرفت، اما این تلاشها به دلائلی، راه به جایی نبرد.
زنان ماندند و سرزمینی که یا باید آن را ترک کنند یا برای تغییرش بمانند و مبارزه کنند. برخی زنان گزینه ترک کردن را انتخاب و مهاجرت کردند، چنانچه آمار حکایت از افزایش مهاجرت زنان در سالهای اخیر دارد. اما بسیاری از زنان ماندن و تلاش کردن برای تغییر وضعیت را انتخاب کردند. حال گوی و میدان در دست مسئولان و تصمیمگیران است. آیا آنها حاضرند در کنار زنان برای تغییر وضعیت اجتماعی به نفع برابری و عدالت جنسیتی حرکت کنند و یا با مقابله خواهند کرد؟
منبع: کانال مطالعات زنان