یادداشتی از کامران کرمی
آیا افغانستان به عرصه دیگری از رقابت در حال گسترش ایران و عربستان اضافه خواهد شد؟ ارتباطات سیاسی و هویتی طالبان با سازمانهای امنیتی و مذهبی در عربستان به عنوان خاستگاه فکری سلفیه و وهابیت، میتواند منشأ تهدیدات در مرزهای شرقی ایران باشد؟ متغیر اول؛ گذار طالبان از جنبش به امارت و تشکیل دولت در ساختار شکننده افغانستان است. الزامات چنین گذاری یعنی تبدیل یک جنبش با شعاع و عملکرد محلی به یک سازمان و ساختار سیاسی و تشکیلاتی در قاموس دولت باعث میشود طالبان نتواند بسان عملکرد گذشته تنها از طریق جنگ برنامههای خود را به پیش ببرد. این مسأله را میتوان در اظهارات مقامات طالبان ظرف یک هفته گذشته مورد نظر قرار داد که این گروه دریافته است که مملکتداری و مدیریت منابع از رهگذر همفکری و مفاهمه و پذیرش قواعد، الزامات و واقعیتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاصل خواهد شد. بنابراین در چنین فرمتی طالبان نمیتواند به عنوان یک گروه چریکی یا تروریستی در خدمت منافع عربستان قرار بگیرد. متغیر مهم دیگر، مسأله شناسایی بینالمللی است که طالبان با مواضع و موضعگیریهای اخیر خود تلاش میکند خود را در ساختار منازعه افغانستان مورد پذیرش قدرتهای منطقهای و بینالمللی قرار دهد. طبیعتاً شناسایی طالبان به عنوان یک دولت باعث خواهد شد تا رویکرد سفت و سخت این گروه به عنوان یک جنبش برآمده از مکاتب دیوبندی وهابیت، در فرآیند تبدیل شدن به دولت تعدیل شود. متغیر سوم، برنامههای توسعهای ولیعهد عربستان سعودی در قالب سند چشمانداز ۲۰۳۰ است که بنا دارد با متنوعسازی درآمدهای دولت، اقتصاد وابسته به نفت عربستان را با گسترش و تقویت گردشگری، انرژیهای تجدیدپذیر، جذب سرمایهگذاری خارجی و ایجاد سرمایهگذاری در کشورها و مناطق دیگر، تقویت کند و جایگاه عربستان را در رقابت با بازیگران رقیب منطقهای ارتقاء دهد. در این چارچوب کارشناسان معتقدند استمرار و موفقیت چنین رویکردی نیازمند یک سیاست خارجی توسعهگرا و طرفدار ثبات سیاسی و مصالحهجویانه است که محمد بن سلمان پس از یک دوره تنشآفرینی در تلاش است آن را در راهبردهای سیاسی و امنیتی عربستان مورد تاکید بیشتری قرار دهد.
وعده حمایت از اسلام معتدل و میانهرو دیگر رویکردی است که عربستان در تلاش است به موازات رویکرد سیاسی و اقتصادی خود آن را مورد نظر قرار دهد. این مسأله هم ناشی از شکست استراتژی حمایت از داعش و گروههای سلفی در عراق و سوریه است و هم ناشی از نگرانیهای داخلی مبنی بر پیوستن شهروندان سعودی به گروهها و تفکرات افراطی است و چهارمین متغیر مهم که نقش بیبدیلی در تبدیل شدن افغانستان به کانون ثبات منطقهای یا برعکس منبع تنش و تهدید و حتی جنگ ادامهدار خواهد داشت، ماهیت و سطح رقابت قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای تأثیرگذار در این کشور است. قطر، امارات، عربستان، هند، پاکستان، ایران، ترکیه، چین، روسیه و آمریکا، ۱۰ بازیگر اصلی این صحنه هستند که طبیعتاً دارای رقابت و تعارض و تضاد منافع هستند و در حال رصد تحولات و شکلدهی به ائتلافبندی هستند. چگونگی مدیریت این تعارضات و مهمتر از آن ادراک و فهم این بازیگران از روندهای در حال وقوع افغانستان نقش مهمی در خروجی وضعیت کنونی خواهد داشت. به عبارت دیگر خروجی تحولات کنونی افغانستان و بازخیزش طالبان میتواند تعارضآمیز و استمرار درگیری و کشمکش باشد یا اینکه بازیگران ذینفوذ موفق شوند مدلی از همکاریهای موقتی و مهمتر از آن مدیریت تعارضات را برای کنترل تنش مورد نظر قرار دهند. در این میان حمایتهای مادی و معنوی عربستان برای نزدیک شدن به طالبان نیز منوط به موفقیت طالبان در مدیریت موفقیتآمیز تحولات داخلی و مدیریت تعارضات منطقهای است که میتواند موجبات استقلال از بازیگرانی چون عربستان را فراهم کند. همچنین تغییرات در رویکردهای سیاسی و مذهبی عربستان، تلاش برای پیوستن به سازمان شانگهای، توسعه روابط با چین و افغانستان و حضور مؤثرتر در آسیای مرکزی دیگر عواملی است که در این روند مؤثر است. مضاف بر این موفقیت مذاکرات ایران و عربستان سعودی که چندین دور آن به میزبانی بغداد برگزار شده است نیز عنصر بسیار مهمی در تبدیل افغانستان به عرصه رقابت یا همکاری بین تهران و ریاض خواهد بود. طبیعتاً معکوس شدن این روندها، میتواند زمینههای ارتباط و حمایت عربستان از طالبان را فراهم کند. بهویژه که عدم یکدستی نیروهای طالب و محتمل بودن انشعاب بخش ناراضی و افراطیتر این گروه در روند تحولات پرنوسان افغانستان، زمینههای ارتباط عربستان را با این بخش برای فشار بر ایران محتمل خواهد کرد.
توجه: مطلب مندرج صرفاً دیدگاه نویسنده است و رسانه آبتاب در قبال آن هیچ موضعی ندارد.