حسن محدثی گیلوایی
آفرینش خود، مهمترین کنش انسانی است. اینکه میخواهیم از خویش چهگونه چیزی بسازیم و چه طرحی برای بودن و زیستن خویش داریم، معنابخشترین و مهمترین وجه زندهگیی هر کسی است. طرحهایی که برای آیندهی خویش میریزیم، متأثر است از جامعهپذیریمان و شناختمان از خودمان و علایق و آرزوهایمان. این طرحها میتوانند واقعبینانه باشند یا آرزواندیشانه و فراتر از امکاناتمان.
بستر اجتماعی مطلوب آن است که به ما کمک کند برای آیندهی خویش آبستن طرحی بشویم و به اصطلاح طرحمند شویم و درک درستی از خود و استعدادها و امکانات خود پیدا کنیم. همچنین بستر اجتماعی مطلوب آن است که امکانات لازم برای تحقق طرح خاص ما را کم و بیش فراهم سازد.
امید اجتماعی اینجا است که شکل میگیرد. من امید اجتماعی را اینطور تعریف میکنم: “داشتن طرحی برای آیندهی خویش و برآورد هر فرد از میزان تحقق آن طرح در کوتاهمدت، میان مدت، و درازمدت.” اما بر سر راه تحقق طرحی که از خویش داریم، معمولاً موانعی وجود دارد و برخی از این موانع فرافردی و ساختاریاند.
برای اینکه بتوانیم طرح خود را محقق بکنیم، سه مؤلفه اهمیت اساسی دارند:
۱. سرمایه شخصی: این مورد اشاره دارد به تواناییها و مهارتها و امکانات مادی و غیرمادی هر شخص (اعم از روابط و دانش و تخصص و مهارت و ویژهگیهای شخصیتی و غیره).
۲. سرمایه خانوادهگی: معمولاً افراد واجد خانواده هستند و در خانوادهای بهدنیا آمدهاند (خانواده خاستگاهی). سرمایههای خانوادهگی هر فرد ناظر است به مجموعه امکانات مادی و غیرمادیای که اعضای خانوادهی هر فرد در اختیار دارند و میتوانند آن امکانات را برای حمایت از عضو خانواده بهکار گیرند.
۳. فرصتهای اجتماعی مساعد: علاوه بر دو مولفه فوق، برای اینکه فرد بتواند طرح خود را محقق بکند، میبایست شرایط اجتماعی مساعدی وجود داشته باشد و فرصتهای مناسبی برای وی فراهم شود. مثلاً من همیشه دوست داشتم مدرس دانشگاه بشوم. برای تحقق طرحم در کنکور شرکت کردم و بار اول موفق نشدم. به ناگزیر در دوران جنگ به سربازی رفتم. با آنکه ادامه جنگ را قبول نداشتم، برای اینکه بتوانم طرحم را محقق کنم به سربازی رفتم و بیست و هشت ماه سرباز بودم و پس از اتمام سربازی دوباره در کنکور شرکت کردم و سرانجام قبول شدم و سیزده سال دانشجویی کردم. در حین دانشجویی فرصت استخدام در دانشگاه آزاد اسلامی اعلام شد و من از این فرصت استفاده کردم. بعد از ورود باز هم مشکل جایابی در واحدهای دانشگاه آزاد را داشتم. دو ترم در دانشگاه آزاد زنجان تدریس کردم، به امید آنکه در آنجا استخدام شوم. در سال هزار و سیصد و هفتاد و نه هر هفته با قطار از تهران به زنجان میرفتم و تدریس میکردم و برمیگشتم، اما هیچ پاسخی نگرفتم. سرانجام بعد از مراجعات و پیگیریهای مکرر (در حالیکه بورسیه بودم) در تهران مرکز جایابی شدم. فرآیند بسیار دشوار و طاقتفرسا و ناامیدکنندهای بود. متأسفانه روابط برای جایابی بسیار تعیینکننده بود و من نه روابطی داشتم و نه مایل بودم از آن استفاده کنم. ولی به هر حال فرصتهای کوچکی برای مدرس شدن هنوز وجود داشت. این فرصت را جامعه به من داد.
اما اکنون کسی که در شرایط آن زمان من بوده باشد، متأسفانه فرصت مدرس شدن ندارد یا اگر فرصتی باشد، کار او بسیار دشوارتر و احتمال جایابی او بسیار کمتر است. امید اجتماعی وقتی بالا خواهد بود که فرد چشماندازی برای تحقق طرح خاص خود ببیند و برآورد او از امکان تحقق طرحش مثبت و بالا باشد. اما اکنون جوانان ما در چه وضعی قرار دارند: متأسفانه در حال حاضر بسیاری از جوانان ایرانی:
– فاقد سرمایهی شخصی تأثیرگذار هستند،
– فاقد سرمایه خانوادهگی تعیینکننده هستند،
– فاقد فرصتهای اجتماعی هستند.
بدین ترتیب، از نظر من، ما اکنون با زوال امید اجتماعی در کشور مواجه هستیم. از این رو، در چنین شرایطی یاس و ناامیدی و بیانگیزهگی افزایش مییابد و آسیبهای روانی و اجتماعی به اوج خود میرسد و سرانجام اقدام به خودکشی و اندیشیدن به خودکشی در میان نوجوانان و جوانان بسیار افزایش مییابد. در شرایط زوال امید اجتماعی، اگر غیر از این باشد، باید تعجب کنیم. بنابراین، سخنان دکتر جوزی در باره این پدیده بسیار مهم و اساسی است و هر کسی هر اقدامی که از دستش برمیآید باید انجام دهد تا به امید اجتماعی فرد فرد ایرانیان بیافزاید. روشن است مسوولیت اصلی در این باره متوجه مسوولان کشور در جای جای این سرزمین است. به رغم این هر یک از ما، چنانچه کاری از دستمان برمیآید، باید انجام دهیم. از نظر من تلاش برای افزایش میزان امید اجتماعی فوریترین اقدامی است که باید انجام داد.
منبع: NewHasanMohaddesi@