نویسنده: ماندانا قدیانی
ایزابل آلنده با این جمله شروع میکند: «وقتی میگویم از کودکی مدافع حقوق زنان بودم، اغراق نمیکنم.» از دوران کودکی، مادرش را میدید که توسط شوهرش رها شده است، و بدون داشتن «دارایی یا حق اظهار نظر»، زندگی سه فرزند کوچکش را تأمین میکند. ایزابل تبدیل به دختر کوچولویی سرکش و جسور شد، و تصمیم گرفت برای زندگی که مادرش نمیتوانست داشته باشد، بجنگد.
در جوانی هنگامیکه در اواخر دهههای شصت میلادی به سن بلوغ رسید، سوار اولین موج فمینیستی شد. از میان زنان روزنامهنگاری که با او هم عقیده بودند، و «با همت زیاد و مصممانه» در مورد موضوعات زنان مینوشتند، برای اولین بار از خودش احساس رضایت کرد. شاهد چیزی بوده است که در طول عمرش به ثمر نشسته است و در طی سه ازدواج احساسی، یاد گرفته است هنگام داشتن شریک زندگی، موقع کنار کشیدن، و پاداشهای استقبال از رابطۀ غریزی فرد، مثل یک زن رشد کند. پس زنان چه میخواهند؟ در امان باشند، در صلح و آرامش زندگی کنند، دارایی خود را داشته باشند، اجتماعی باشند، اختیار بدن خود را داشته باشند، و مهمتر از همه، مورد دوست داشتن و عشق قرار بگیرند. در تمامی این زمینهها، کارهای زیادی هست که باید انجام شوند، و آلنده امیدوار است که این کتاب «مشعل دختران و نوههای دختریمان را با خودم روشن خواهد کرد. آنها باید به خاطر ما زندگی کنند، مثل ما که به خاطر مادرانمان زندگی کردیم، و با کاری که هنوز فرصت تمام کردنشان را نداشتیم، ادامه دهند.»
کتاب روح یک زن به نویسندگی ایزابل آلنده، کاوشی جسورانه در مورد زنانگی، فمینیسم، فرزند پروری، سالخوردگی، عشق و غیره است. این کتاب کوتاه اما بزرگ، با جملۀ پرافتخاری آغاز میشود که آلنده از دوران کودکی یک فمینیست بوده است، و از آنجا خواننده را وارد بررسی مسحورکنندۀ زندگی میکند که از آن هنگام تاکنون داشته است. حالا آلنده در اواخر هفتاد سالگیاش، به زندگی خود میاندیشد، از دوران کودکی و والدینش گرفته تا تجربۀ مادر و مادربزرگ شدنش. این کتاب بازگوکنندۀ دفاع بیامان او از خودش و قدرت زنان است، و همچنین قصیدهای برای خیلی از آدمهایی که او را شکل دادند. آلنده با شوخطبعی و خردمندی، نگاهی تند و تلخ به موضوعاتی مانند جاهطلبی، بیاحترامی که نسبت به افراد سالخورده داریم و جنبش #من_هم، دارد.
وقت گذرانی با آلنده در این صفحات، مایۀ دلخوشی واقعی است. این کتاب بهصورت گفتاری، تأملبرانگیز، و قابلبیان است. آلنده خود ملامت گر و شاد است، و طوری مینویسد که گویی حین خوردن قهوه و کیک، با دوست قدیمیاش در حال گپ زدن در مورد درسهایی است که زندگی به او آموخته است. بدون شک، این کتاب به شیوههای جدید و شخصی شما را به فکر کردن در مورد این مفاهیم بزرگ وامیدارد. آلنده در آستانۀ هشتاد سالگی، افکاری منطقی در مورد سالخوردگی، رابطۀ عاشقانه، رابطۀ غریزی، و مهمتر از همه، فمینیسم خود را – که از دوران کودکی آغاز شد، وقتی مادرش را دید که با دو بچه کوچک رها شده است، و مجبور شد وابستۀ مردان شود، عرضه میدارد. نویسنده مینویسد: «من شیفتۀ عدالت شدم، و واکنش فطری نسبت به مردسالاری مردان را پروردم.» آلندۀ خشمگین و اغلب طغیانگر، در شش سالگی به اتهامِ سرپیچی، از مدرسه – که راهبگان کاتولیک ادارهاش میکردند – اخراج شد؛ این مقدمهای شد برای آیندهام. «خوشبختانه، پدربزرگ مهربانش، هرچند رئیس بی چون و چرای خانواده بود،» مشوق تواناییهایش بود؛ « دردسرهای زن بودن را درک میکرد و میخواست ابزاری که احتیاج داشتم را به من ببخشد، بنابراین هیچوقت مجبور نبودم متکی به کسی باشم.» آلنده چون در بیست سالگی ازدواج کرد و خیلی زود صاحب دو فرزند شد، احساس سرکوب و خفقان داشت تا اینکه به کارکنان مجله پائولا پیوست، که در آنجا، نوشتن روزنهای را برای ابراز بیقراریاش فراهم آورد. نویسنده، سیر تکاملی فمینیسمِ «سیال، قوی، و عمیق» خویش را به تصویر میکشد که به خویشتنشناسی ربط دارد. در حالی که قبول نمیکند «تسلیم زن آرمانی جوان و غرب محور، سفید، قدبلند، لاغر، و خوشاندام شود»، میگوید: “یک ساعت قبل از بقیه، برای دوش گرفتن از تخت بیرون میپرم و آرایش میکنم چون وقتی از خواب بیدار میشوم، عین یک بوکسور شکست خورده به نظر میرسم.” حالا که آلنده با خشنودی با شوهر سومش ازدواج کرد، مدعی میشود «عشق جانی تازه میبخشد» و اینکه پس از دوران یائسگی، زندگی راحتتر میشود، «اما فقط در صورتی که انتظاراتمان را به حداقل برسانیم، از خشم و کینه دست بکشیم، و با آگاهی از اینکه هیچکس، بهجز کسانی که خیلی به ما نزدیک هستند، اهمیت نمیدهد کی هستیم و چهکاری انجام میدهیم، آسوده باشیم.» درنهایت، آلنده پس از روحیه گرفتن با «حلقۀ تمرین روحی» که نام «خواهران همیشه دچار اختلال» بر آن میگذارد و درگیر بنیادی مختص توانمندسازی زنان و دختران آسیبپذیر شد، شاد است: «نظریه و عمل من این است که به زندگی بله بگویم و بعد، ببینم در طول این مدت چطور از پس آن برمیآیم.»