به اعتلای کشورمان معتقدیم

دیگر نمی‌خواهم بجنگم

در جنگ جهانی دوم سربازی نامه‌ای با این متن برای فرمانده‌اش نوشت:
“جناب فرمانده اسلحه‌ ام را زیر خاک پنهان کردم، دیگر نمی‌خواهم بجنگم، این تصمیم به‌خاطر ترس از مرگ یا عشق به همسر و فرزندانم هم نیست. راستش را بخواهی، بعد از آنکه یک سرباز دشمن را کشتم، درون جیب‌هایش را گشتم و چیز عجیبی دیدم.”

روی یک تکه کاغذ آغشته به خون نوشته شده بود:
“پدر از روزی که تنهایم گذاشتی هر صبح تا غروب جلوی در چشم به راه تو ام. پدر جان، بخدا اگر این بار برگردی تو را محکم در آغوش می‌گیرم و اجازه نمی‌دهم دوباره به جنگ برگردی.”

من این کودک را در انتظاری بیهوده گذاشتم. او تا چند غروب دیگر چشم انتظار پدر خواهد ماند؟
لعنت بر جنگی که کودکی را از آغوش مهر پدر بی‌بهره می‌کند.

     منبع: مطالعات زنان

Email
چاپ
آخرین اخبار