به اعتلای کشورمان معتقدیم

زنان مجرد و نگاه‌ قیم‌ مأبانه به آنها

 

     نویسنده: مریم رحمانی

 

    هر روز موقع عبور از کوچه می‌بینمش که پشت در مسجد به انتظار بازشدنش نشسته است. عینک ذره‌بینی بزرگی بر چشم دارد و ‏گاهی یکی دو موی سفید از زیر مقنعه‌اش هویداست. تنها زندگی می‌کند و هرگز ازدواج نکرده است. سال‌هاست ارتباطش را با ‏خواهر و برادرش هم قطع کرده! کلا آدم به جوشی نیست. دیده‌ام که بقال محله با مردان دیگر درباره‌اش شوخی می‌کنند. یک بار که ‏زن از رفتار یکی از همسایه‌ها عصبانی بود بقال که خود مردی مجرد نزدیک به چهل سال است به کاسب دیگری گفت: «اگر ‏گرفته بودیش اینقدر داد و بیداد نمی‌کرد». خدا نکند زن کمی با مرد مسنی حرف بزند تا نیش برخی از کاسب‌ها باز شود. ‏

 

 

    می‌بینم که بسیاری از افراد در جامعه ما به زن مجرد پا به سن گذاشته بسان موجودی مفلوک نگاه می‌کنند. گویا زن مجرد تلخکام ‏و قابل ترحم است. کمتر پیش آمده ببینم زن مجردی که یک عمر روی پای خود ایستاده دست مریزادی از اطرافیانش بشنود. همه ‏به چشم پیر دختری معیوب که کامی از زندگی نستانده به او می‌نگرند. ‏در محله‌ ای که کار می‌کردم زن زیبای مسنی بود یک پارچه شیطنت و تلاش و زندگی. زندگی‌ اش را وقف مراقبت از مادر ‏مریضش کرده بود و بعد هم با خواهرش در یک خانه زندگی می‌کردند. آن موقع خانه‌ اشان فرسوده بود. من در دفتر نوسازی بافت ‏فرسوده کار می‌کردم. زن مدت‌ها طول کشید تا متقاعد شد خانه‌اش را با همسایه دیگری تجمیع و نوسازی کنند. بین رفت و آمدهایش به ‏دفتر ما از جوانی‌ اش برای من می‌گفت. از موهای بلندی که به کمرش می‌رسیده و این که چگونه مقاومت کرده تا زن مرد پولداری ‏که دوستش نداشته نشود. بعد هم دیگر مادرش مریض می‌شود و هر دو خواهر ترجیح می‌دهند با هم از او مراقبت کنند. خودش ‏گاهی برای خودش دل می‌سوزاند از اینکه مرد دلخواهی نیافته است. یادم می‌ آید از او پرسیدم بعد از فوت مادرتان چرا ازدواج ‏نکردید؟ گفت:« دیگه باید می‌شدم مریض دار یک نفر دیگه».

    از نظر من که زندگی‌ اش را از بیرون می‌دیدم، زن شادی بود با ‏آن که گاه حسرتی سایه می‌افکند بر دلش. هنوز هم زیبا بود و پر از شور زندگی. تقریبا نزدیک ۶۵ سال داشت که نوسازی منزل را ‏بعد از سال‌ها بالا و پایین کردن پذیرفت و بعد هم ملک فرسوده دیگری را خرید و با سازنده‌ای برای ساختش شریک شد. در ‏جوانی‌اش در بیمارستان کار می‌کرده است. سواد نداشت، اما آشپزی و مربا درست کردن را خوب بلد بود و توی مسجد با باقی ‏زن‌ها ترشی و مربا درست می‌کردند و می‌فروختند. ‏این دو زن نمونه‌ای از زنان مجرد هستند که نه درمانده‌اند نه افسرده! زنان مجرد مسن خواه نجوش، خواه برون‌گرا شبیه زنان ‏متأهل مسن درون‌گرا و برون‌گرا هستند. شاید در لحظاتی از زندگی حسرت نداشتن آغوشی گرم، یا مثلاً مادر بودن را احساس کنند، اما ‏این زنان قطعاً نیاز به قیم و دل سوزاندن ندارند. زنان متأهل هم قطعاً ناکامی‌های زیادی دارند، اگر خوب نگاه کنند. این که زنان ‏متأهل برای زنی مجرد دل می‌سوازنند از باوری می‌آید که زن را اگر همسر و مادر نباشد ناقص می‌انگارد.‏ از دیگر سو نگاه جامعه به زنان و مردان مسن و مجرد یکی نیست. نگاهی که مرد مجرد بقال سر کوچه ما را وا‌می‌دارد در ‏زندگی زنی مسن‌تر از خودش ( که می‌توانست مادرش باشد) سرک بکشد، نگاهی مردسالار است که همه مردان را قیم زنان ‏می‌داند. به مردان مجرد مسن هم نگاه خوشایندی ممکن است نباشد، اما دیگر وقتی مرد مجرد مسن عصبانی می‌شود کسی نمی‌گوید: «اگر گرفته بودیش الان فریاد نمی‌کشید.» ‏

Email
چاپ