به اعتلای کشورمان معتقدیم

کلمۀ قبیحۀ آزادى!

    نویسنده: علی مرادی مراغه‌ای

اولین بار «کلمۀ قبیحۀ آزادى» را به نظرم حاج ملاعلی کنی، متمولترین و متنفذترین روحانی زمان ناصرالدین شاه بکار برد. هنگامیکه امیرکبیر کشته شد برای مدت ۲۰ سال پرونده تجددخواهی و اصلاح طلبی در ایران بسته شد یعنی تا روی کار آمدن میرزا حسین خان سپهساالار …

اصلاحات و قانونگراییِ صدراعظم میرزا حسین خان سپهسالار با مخالفت گروههای مختلفی روبرو شد. اولین گروه شاهزادگان بودند که حکمرانی ولایات را در دست داشتند وقتی پای قانونگرایی سپهسالار به میان می آمد این باعثِ معین شدن میزان مالیات هر ولایت و کاهش سایر وجوهاتی که از مردم گرفته می شد می گشت و این، خشم حکام خون آشامِ ولایات و ایالات را برمی انگیخت. اما جبهه بعدی مخالفت با سپهسالار از ناحیه برخی از علما و روحانیون بود. در این جبهه، مهمترین شخص حاج ملاعلی کنی بود او آزادی را مترادف با بی بندوباری می دانست و در نتیجه، مغایر با شریعت. کنی، در نامه ایی به ناصرالدین شاه مینویسد: «کلمۀ قبیحۀ آزادى… به ظاهر خیلى خوش نماست و خوب، و در باطن سراپا نقص است و عیوب. این مسأله برخلاف جمیع احکام رسل و اوصیاء و جمیع سلاطین عظام و حکام والامقام است. به این جهت… دولت را وداع تام و تمام باید نمود… این آزادی یعنی هرکس هرچه بخواهد بگوید و از طریق تقلب و فساد، نهب اموال نماید و بگوید آزادى است و شخص اول مملکت همه را آزاد نموده است و در معنى به حالت وحوش برگردانیده… حکام و داروغه را خانه ‌نشین و عاجز نموده زیاده جسارت است…» ( خان ملک ساسانى، حاجى ملا على کنى به شاه، رجب ۱۲۹۰)

البته این مخالفتها و رویارویی ملاعلی کنی با اصلاحات سپهسالار بر سر امتیاز رویتر و مخصوصا کشیدن راه آهن به اوج خود رسید هر قدر که سپهسالار برای احداث راه آهن تلاش می نمود، روحانیون مخالف وی برعکس، سعی میکردند تا جلوی این کار را بگیرند. کنی در مخالفت با کشیدن راه آهن مینویسد: «ساختن راه آهن موجب میشود که جماعات اروپایی به ایران سرازیر شوند با هجوم عموم فرنگیان در بلاد ایران، کدام عالمی در ایران خواهد ماند و اگر بماند جانی و نفسی داشته باشد که یکدفعه وادینا و واملتا بگوید»(آدمیت، اندیشه ترقی…ص۱۶۱ )

مخالفت روحانیون با سپهسالار صرفاً محدود به احداث راه آهن و یا امتیاز رویتر نبود. آنان شایع کردند که سپهسالار میخواهد ایران را مسیحی کند و حاج ملاعلی کنی فتوا داد که عزل سپهسالار واجب است. علما اعلام کردند که اگر ناصرالدین شاه سپهسالار را عزل نکند نه تنها از پایتخت، بلکه از ایران مهاجرت خواهند کرد»(همان..ص۱۷۹)

همچنین اختلاف دیگر میان حاج ملاعلی کنی و سپهسالار بر سر مسئله توزیع غله بود، چرا که در شروع صدارت سپهسالار ایران با خشکسالی و قحطی همراه بود. سپهسالار پس از اینکه با فشار برخی از علما مانند کنی از صدارت کنار گذاشته شد در نامه ایی به ناصرالدین شاه چنین می نویسد: «وقتی که حاج ملا علی کنی غله انبار داشت و مردم از گرسنگی میمردند، من آذوقه ی عیال و خانه خودم را بیرون آورده، قسمت به فقرا میکردم. و او خرواری پنجاه تومان میبرد و غله را به امید گرانتر فروختن نمیداد و بندگان خدا تلف میشدند… حال آنها، حاج ملا علی کنی و یارانش، حافظ شریعت و (من) خدوی مخرب دین است…»(همان…ص۱۶۰)

بدین ترتیب، آن پرونده اصلاحات که با عباس میرزا در دارالسلطنه تبریز باز شده بود بار دیگر با کنار گذاشتن سپهسالار بسته شد…
حملات، هر روز گسترده میشد و شاه را نگران میکرد. سپهسالار، شاه را تشویق میکرد به مسافرت اروپا تا تحولات دنیای غرب را از نزدیک ببیند و این، خوش آیندِ سنتی ها و متقدمین نبود به همین خاطر در زمان بازگشت از سفر اروپا، به منجیل که رسیدند، در ۲۰رجب، نامه های تندی از حاج ملاعلی کنی و سید صالح عرب رسید که تیر خلاص را بر موقعیت صدراعظم متجدد وارد ساخت. حاج ملاعلی کنی در نامه اش به شاه، خبر داد اگر پایِ صدراعظم به تهران رسد تاج از سرِ تو برداشته خواهد شد! و سید صالح نیز صدراعظم را واجب القتل دانسته بود! (اندیشه ترقی، آدمیت…ص۲۶۷). بدنبال این تهدیدها، شاه مجبور شد صدراعظم را عزل و به رشت برگرداند!.

پس از عزلش، اعتمادالسلطنه در مورد وضعیت غمبار صدر اعظم میرزا حسین خان سپهسالار در رشت مینویسد: «در بالاخانه جنب تالار نشسته بودند به ایشان ورود کردم این شخص باقوت و قدرت را که باین ذلت دیدم گریه ام گرفت در حالیکه خود او هم رقتی کرد…»(صدرالتواریخ…ص۲۷۲)
بدین ترتیب، یک بار دیگر تلاش ایرانیان برای ورود به دنیای جدید و مدرن بسته شد…

Email
چاپ
آخرین اخبار