باجه امور خانواده اداره گذرنامه:
زنی مستأصل و پریشان به مسئول باجه در حالی که اشک میریزه میگه خانم من دارم واشنگتن دی سی دکترا میخونم. تموم زندگیم اون وره. با شوهرم و دخترم اومده بودیم دیدن خانوادمون. موقع برگشت شوهرم و دخترم رد شدند. به من که رسید گفتند شوهرت ممنوع الخروجت کرده و اجازه خروج از کشور نداری. خانم شما خودت زنی. آخه مگه میشه. بچم رو برد. زندگیم رو نابود کرد. حالا من چی کار کنم؟ زن با هق هق: خانم تا حالا شده که این جور پروندهها درست شند؟ مسئول باجه بی حوصله و بی تفاوت ایشالا درست میشه. این فرم رو پر کن.
باجه امور خانواده اداره گذرنامه:
زن با دختر هفده ساله خطاب به منشی سرپرست دادسرا: خانم من اومدم برای دخترم پاسپورت بگیرم. میگند اجازه پدرش رو میخواد. باباش رو از کجا بیارم. هفده سال پیش ما رو گذاشت و رفت. هفده سال پیش غیابی طلاق گرفتم و با کارگری و بدبختی این بچه رو بزرگ کردم. حالا ازم اجازه پدر میخواید؟ خانم منشی: برو از دادگاه خانواده حکم مفقودالاثری شوهرت رو بگیر اگه میخوای پاسپورت بگیری براش. بدون اجازه پدر نمیشه.
باجه امور خانواده اداره گذرنامه:
زن به همراه دختر شونزده سالهاش خطاب به مسئول باجه خانم شوهر من چندسال پیش فوت کرده. حضانت دخترم با منه. اومدم پاس بگیرم براش. مسئول باجه: «نمیتونی خانم، قیمش باید بیاد که پدربزرگشه. اجازه اون لازمه.» زن مستأصل: آخه پدربزرگش نمیاد. بابا من دخترم رو بزرگ کردم. من دارم خرجش رو میدم. مسئول باجه فقط اجازه پدربزرگ لازمه. قانون این رو میگه. برو خانم وقتمون رو نگیر. اینها فقط بخشی از اونچه بود که در چند روز مشاهداتم در اداره گذرنامه دیدم. زنانی مستأصل که توسط همسرانشان ممنوع الخروج شدهاند و مردان شیک و پیک و اتوکشیدهای که از راه میرسیدند و با گفتن این جمله که اومدم همسرم رو ممنوع الخروج کنم، زندگی و آینده یک زن را بنا به قانون نابود میکردند.
منبع: حساب توئیتر بنفشه جمالی- https://t.me/akhgar_taghipour/214