به اعتلای کشورمان معتقدیم

گسترش اسلام در آفریقا

آبتابمرتضی رجائی خراسانی- تفاسیر متعددی درباره اینکه چرا آفریقایی­ ها مسلمان شدند، توسط مورخان عرب و جغرافی­دانان نوشته شده است. برخی بر منافع اقتصادی تأکید دارند و گروهی دیگر آن را اثر پیام معنوی اسلام می­دانند. عده­ ای هم تأثیر سواد­آموزی و علم را در سهولت مدیریت حکومت­ها دخیل می­دانند. بدیهی است که تجارت بین غرب آفریقا و مدیترانه قبل از اسلام هم انجام می­شده است، اما مسلمانان این تجارت را رونق بخشیدند و به واسطه آن سه امپراتوری بزرگ قرون وسطایی غنا، مالی و سانگهای توسعه یافتند (Trimingham, 1962). در این نوشتار چگونگی گسترش اسلام در آفریقا بررسی می­شود.

آفریقا بعد از آسیا بزرگترین قاره جهان است که ۳۰/۲۵۶/۳۲۰ وسعت دارد و جمعیتی بیش از یک میلیارد نفر را در خود جای داده است (بختیاری، ۱۳۸۸). در این قاره مردمان سیاه پوست، اقلیت­های آسیایی، سفید­پوستان و اعراب با فرهنگ­های متفاوت در کنار هم زندگی می­کنند. بیش از هشتصد گویش در این منطقه وجود دارد که از پیچیدگی­ های این قاره می­باشد (پورطاهری، ۱۳۸۸). قاره آفریقا گهواره تمدن انسانی و زادگاه انسان­های نخستین بوده است. کوهستان­های این قاره اولین سکونتگاه بشر بوده است و اولین تولیدات انسانی در این قاره شکل گرفته است. با چنین پیشینه تاریخی می­توان حضور دین را در تمام جوانب زندگی مردمان آفریقا لمس کرد.

از دیدگاه تاریخى تأثیر اسلام در آفریقا، جدا از جنبه معنوی­ اش؛ باید به سبب اهمیت بسیارش در دو زمینه مورد ملاحظه قرار گیرد که عبارتند از: فن­ بازرگانى و فن­ حکومت­داری. در هر دو مورد اسلام چونان حلال مؤثر جامعه سنتى عمل کرده است. بارها خطوط تجزیه طلبى قومى را مغشوش گردانیده و مساوات قبیله ­اى با ساختار سلسله مراتبى تازه بنا نموده است، بنابراین اسلام مى­تواند مدعى به ارمغان آوردن بسیارى از چیزها براى قاره آفریقا باشد. این قاره هم اکنون از جهت پیشرفت سریع اسلام در آن مورد توجه جهانیان است (Robinson, 2004).

ورود اسلام به قاره آفریقا به روزهاى نخست اسلام -قبل از هجرت پیامبر اسلام (ص) به مدینه- بر­می­گردد که عده ­اى از اعراب تازه مسلمان شده به رهبری جعفر بن ابی طالب در پى جور و ستم کفار و به منظور دستیابی به محیطی امن تصمیم به ترک حجاز گرفتند و به نجاشى پادشاه حبشه (اتیوپی کنونی) پناه بردند تا از حمایت او برخوردار شوند (گلی زواره، ۱۳۸۵).

تاریخ وقایع، خود به تنهائى نفوذ اسلام به آفریقا را کم یا بیش نشان مى­دهد. در سال بعثت (۱۶ ژوئیه ۶۲۲ میلادى)، پیامبر اسلام (ص) مکه را به قصد مدینه ترک گفتند. در مدت کوتاه بیست و دو سال جنبش انقلاب سیاسى و مذهبى که آن حضرت پى ­افکند، بر تمامى عربستان و سوریه چیره گشت. مصر را فرا­گرفت، دژ بیزانس، بابل و اسکندریه تسخیر شد و در هر کجا آماده بود تا پایان­ بخش سنت­هاى کهن باشد. در این دوران هیأتهایى به خاور و باختر روان گشتند. در سال ۶۷۰ میلادى عقبى این نافع حکومت اسلامى را در بیشتر شمال آفریقا و تونس استوار گرداند. چیزى که فرماندهان اسلامى توانستند به مردمى که بر آنان فرمان مى­ راندند، ارائه دهند تنها گردن نهادن به فاتحى بیگانه نبود؛ بلکه نوید عضویت در اجتماعى گسترده و نو یعنى امت اسلام بود که در گستره آن همه انسان­ها مى­ توانستند دست کم از دیدگاه نظرى از شأن و ارزش برابر برخوردار باشند، لذا امکان رونق و رشد اسلام در میان مردمان ساده بوجود آمد. مردمانى که چیزى به عرب­ها مدیون نبودند و از اعراب شناختى نداشتند و به ندرت به زبان عربى تکلم مى­ کردند و یا اصلاً با این زبان آشنائى نداشتند و اغلب اعراب را دشمنان خود مى­ پنداشتند (معموری، ۱۳۷۸). 

در قرون اولیه اسلامى و طى نبردهائى که مسلمانان براى ترویج آخرین دین الهى انجام مى­ دادند، شمال آفریقا به تصرف اسلام در آمد. با ورود اسلام به منطقه، هویت عربى اسلامى پا گرفت و از آنجا که ساکنان این مناطق که از حاکمان بیزانسى دل خوشى نداشتند و برابرى و برادرى را در دین اسلام یافتند؛ لذا گروه گروه به آن گرویدند و خود مروج آن شدند. گسترش اسلام از آن پس با شدت بیشترى ادامه یافت (معموری، ۱۳۷۸). اعراب به منظور تجارت به سوی مناطق جنوبى ­تر قاره آفریقا حرکت کردند و تعالیم روح بخش پیامبر اسلام (ص) را در میان مردمان بت ­پرست این مناطق رواج دادند. با گسترش اسلام فرق مختلف مذهبى نیز در این بخش از جهان اسلام پیدا شدند و سلسله ­ها و حکومت­هاى محلى نیز تشکیل شدند. در این میان آئین مسیحیت نیز پیروان و طرفداران خود را داشت و مبلغان مسیحى نیز به ترویج مذهب خود مشغول بودند. در پى تسلط مجدد مسیحیان بر اندلس، مسیحیان شروع به دست ­اندازى به مناطق مسلمان­ نشین شمال آفریقا کردند. عدم توانائى حکام شمال آفریقا در جلوگیرى از نفوذ مسیحیان، مسلمانان را بر آن داشت تا گرد رهبران طریقت­ هاى تصوف جمع شوند؛ طریقت­هایى که همچون تشکیلات سیاسى داراى سلسله مراتب بودند و رهبرى جهاد علیه مسیحیان را بر عهده داشتند. سلسله­ هاى معروف تصوف مثل قادریه، شاذلیه، تیجانیه، موریدیه، سنگال و کم کم در بین توده ها پیروان فراوان یافتند و اکنون نیز در بیشتر ممالک آفریقائى همین طریقه­ ها هستند که رهبرى را بر عهده دارند؛ البته باید اعتراف کرد که اطلاعات در مورد قاره آفریقا بسیار کم است و آمارهاى موجود اکثراً ناقص هستند (سجادی، ۱۳۷۷).

ورود اسلام به شمال آفریقا

در قرون میانه اسلام، جغرافی­دانان مسلمان، شمال آفریقا را به دو بخش مصر و مغرب تقسیم می­کردند. مغرب اسلامی یا مغرب عربی شامل سرزمین وسیعی از غرب مصر تا اقیانوس اطلس بود که شامل کشورهای کنونی لیبی، تونس، الجزایر و مراکش است. در قرن اول اسلام به دلیل این­که قسطنطنیه انبار غله مصر باستان در نزدیکی حجاز قرار گرفته بود و برای انجام فتوحات بیشتر در آفریقا اهمیتی استراتژیک داشت، فتح مصر مورد توجه مسلمین قرار گرفت. مسلمانان در سال ۶۴۱ میلادی به طرف مصر حرکت کردند. در طول این سال توانستند کلیه نقاط مصر به جز اسکندریه را تصرف کنند. اسکندریه نیز در سال ۶۴۳ میلادی به تصرف درآمد. مصر به دلیل نظام سیاسی متمرکز و شهرنشینی، در مدت کوتاهی به تصرف مسلمانان درآمد (رحیم لو، ۱۳۷۷).

اسلام در مصر خیلی زود ریشه ­دار شد، به دلیل این که بومیان با مسلمانان همراه شدند. از آنجا که مصر محل مهاجرت و زادگاه یا آرامگاه شماری از پیامبران بزرگ الهی بود و در قرآن از آن سرزمین یاد شده بود، برای مسلمین جایگاه ویژه ­ای داشت و عده زیادی از مسلمانان به مصر مهاجرت کردند (سجادی، ۱۳۷۷). یکی از مهم­ترین رویدادهای تاریخی در مصر تشکیل حکومت فاطمیان در مصر بود که با برپایی حکومت آنان، افکار شیعی در این خطه گسترش پیدا کرد. در این دوران زیارت، توسل به ائمه علیهم السلام و گرامیداشت روز عاشورا گسترش یافت. فاطمیان برای گسترش فقه اسماعیلی دست به تأسیس “جامع الازهر” زدند که در سال ۳۵۹ هجری قمری توسط جوهر الصقلی، فرمانده سپاه خلیفه فاطمی تأسیس شد. در دوران ممالیک ( ۹۲۲ – ۶۸۴ هجری قمری) هنوز باورهای شیعی در میان مردم دیده می­شد، اما رفته رفته اسلام سنی و تصوف به جای مذهب اسماعیلیه بر این سرزمین حاکم شدند. مصر پس از حکومت ممالیک توسط عثمانی­ها تسخیر شد (معموری، ۱۳۷۸).

مسلمانان بعد از فتح سریع مصر با انگیزه ­های بالایی که به سبب شور ایمان و تبلیغ اسلام و همچنین، حفظ حکومت نوینی که تشکیل داده بودند به سوی غرب و سواحل غربی آفریقا حرکت کردند و کل منطقه شمال آفریقا به تسخیر مسلمین درآمد. تا نیم قرن گسترش اسلام در این منطقه ادامه داشت، علت طولانی شدن این فتوحات به شکل مستقیم با مقاومت بربرها، بعد مسافت و وسعت جغرافیایی شمال آفریقا رابطه داشت (ناصری طاهری، ۱۳۸۷).

ورود اسلام به غرب آفریقا

 به اعتقاد پژوهشگران، اسلام در همان قرن اول هجری توسط عقبه بن نافع وارد غرب آفریقا و نیجریه کنونی شد. اما می­توان به طور قطع گفت اسلام در غرب آفریقا توسط مسلمانان مهاجر که بازرگان یا معلم بوده اند، گسترش یافت که از قرن ۸ میلادی تا قرن ۱۰ میلادی از طریق لیبی و سودان وارد این مناطق شده بودند. در این مناطق به این افراد مهاجر می­گفتند که بعد از تبلیغ اسلام معمولاً اجتماع کوچکی از مسلمانان را در دل اقوام غیرمسلمان شکل می­دادند و در بین آنها زندگی می­کردند. در این دوران گاهی این مسلمانان گروه نخبه­ مشترکی را شکل می­دادند و دست به تشکیل حکومت می­زدند و در برخی موارد نیز با نام اسلام علیه پادشاهان بت پرست محلی دست به جهاد می­زدند و آن­ها را از تخت حکومت پایین می­کشیدند (رسولی، ۱۳۸۵).

آنچه که از مطالعات در غرب آفریقا به دست می ­آید نشان می­دهد که مسلمانان در این منطقه توانسته ­اند جوامع کوچک و پراکنده ­ای را شکل دهند که حول یک شخص پا می­ گرفته است و در قرون بعد توانستند دست به تشکیل حکومت بزنند و با گسترش علوم اسلامی و شکل دادن به نهادهای آموزشی در این مناطق به گسترش هر چه بیشتر و عمیق­تر اسلام همت گمارند که نتیجه آن شکل­ گیری دولت­های اسلامی جهادگر بود که توسط حکومت­های استعمارگر سرنگون گردیدند (شکیبا، ۱۳۷۹).

ورود اسلام به شرق آفریقا

 طی چهار مرحله مسلمانان به شرق آفریقا مهاجرت نمودند و به تبلیغ اسلام در این مناطق همت گماشتند، مرحله اول، مسلمانانی از شبه جزیره عربستان و از طریق تنگه “باب المندب” وارد شاخ آفریقا شدند. این مهاجرت در قرون اولیه اسلام زمان خلافت “عبدالملک بن مروان” خلیفه اموی اتفاق افتاده است. در مرحله دوم، عده ای از مسلمانان مصری از طریق دریای سرخ وارد شاخ آفریقا شدند که اغلب برای تجارت و بازرگانی وارد این مناطق می­شدند (پاکتچی، ۱۳۷۷). مرحله سوم، به سال های ۹۰۰ تا ۱۰۰۰ میلادی برمی­گردد که عده­ای از بازرگانان و مردمان پارس (شیراز) به شرق و جنوب آفریقا مهاجرت کردند. مرحله چهارم، نیز به مهاجرت مسلمانان سومالیایی در سال­های ۱۱۰۰  ۱۲۰۰ میلادی به مناطق داخلی­ تر شرق آفریقا بازمی­گردد. به طور­ کلی، قبل از ورود اسلام به شرق آفریقا، مردم این منطقه با عرب­ها و ایرانیان روابط بازرگانی و تجاری زیادی داشتند که پس از ظهور اسلام این روابط تقویت شده است. این ارتباطات باعث شده تا شهرهای اسلامی سواحیلی در مناطق ساحلی شرق آفریقا پدید آیند که ساکنان آن افرادی از عرب­ها، آفریقایی­ ها، شیرازی­ ها (ایرانی­ ها) و سومالیایی­ ها بودند. با توجه به مراحل یاد شده می­توان مدعی شد که تجارت در ورود اسلام به شرق آفریقا تأثیر فزاینده ­ای داشته است (شکیبا، ۱۳۷۸).

ورود اسلام به جنوب آفریقا

ورود مسلمانان به جنوب آفریقا با ورود استعمارگران هلندی به این منطقه همراه بوده است. در سال ۱۶۵۲ میلادی اولین مسلمانان مالایایی توسط هلندی­ ها به کیپ­تاون مهاجرت کردند. هلندی­ ها سه و نیم قرن پیش تعدادی از مسلمانان تبعیدی و کارگران ساده مسلمان را از مالزی به آفریقای جنوبی آوردند. انگلستان نیز عده­ ای هندی را در قرن ۱۸ به جنوب آفریقا و مستعمراتش وارد کرد. اسلام در جنوب آفریقا هنوز در اقلیت­ های کوچکی محدود می­شود که هندی­ ها و مالایی­ ها از عمده ­ترین آن­ها هستند. در یک نگاه کلی، باید اذعان کرد که دین اسلام با وجود گسترش در منطقه شمال، شرق و غرب آفریقا و در منطقه جنوب آفریقا از پیشرفت قابل ملاحظه ای برخوردار نبوده است؛ به طوری­که مسلمانان هنوز نتوانسته ­اند در کشورهای واقع در جنوب آفریقا جمعیت قابل ملاحظه­ ای را تشکیل دهند، از این­رو صرفنظر از کشور آفریقای جنوبی پیروان دین اسلام در کشورهای زیمباوه، زامبیا، بوتسوانا، موزامبیک، مالاوی و غیره اقلیت­های نسبتاً کوچکی را تشکیل می­دهند (نصیری، ۱۳۸۷).

دوران­هاى مختلف رشد اسلام در آفریقا

دوره اول، دوره طولانى توسعه بازرگانى از طریق فعالیت­هاى اسلامى که با تغییر دین تدریجى بازرگانان سودان توسط شرکاى بربرشان از صحرا همراه بود، دست کم تا سده نهم اسلام به بازارهاى سودان غربى راه مى­ یابد؛ اما تأثیر اولیه آن اندک است. دوره دوم، با فرارسیدن سده سیزدهم آغاز مى ­شود که در پى اغتشاشات طولانى که با هجوم المرابطون و سقوط غنا و پیدایش امپراطورى مالى فرا مى رسد. موسى خلیفه بخش­هاى غربى آفریقا مى­ شود و اسلام بعنوان مذهب بزرگ حکومت مشرقى پدیدار مى­ گردد. تجار مالیائى پیش­برندگان ثابت قدم اسلام هستند، دینى که نه تنها در آمدشان را از طریق بازرگانى صحرا تأمین کرده؛ بلکه به آنها مجموعه ­اى کارآمد از تجارت را آموزش داده است. این دوره تا پایان سده شانزدهم و هجوم مراکشى ­ها به سنگال به طول مى ­انجامد. دوره سوم، دوره ­اى است که در آن واکنش­هاى ضداسلامى و ضدشهرى بوقوع مى­ پیوندد. مردمان روستا که به باورهاى کهن پایبند، دیگر باره سر بر مى ­دارند و رهبرى را به دست مى­ گیرند و این مسئله تا سده هیجدهم به طول مى ­انجامد. دوره چهارم، با همتى دوباره اسلام توسط رهبران متعهد و مردمان بند پرواز از آغاز سده هجدهم شروع مى ­شود و این حرکت با هجوم استعمارى اروپائیان کند مى­ گردد (زرین­کوب، ۱۳۷۷).

شاخصه ­های تأثیرگذار جوامع آفریقایی بر ورود اسلام

در این قسمت به مهمترین عوامل سیاسی و اجتماعی گسترش اسلام در آفریقا اشاره می­شود که عبارتند از:

۱- اسلام محور دولت سازی: اسلام در آفریقا عامل مهمی در تشکیل دولت و شکل­ گیری تمدن بوده است. این دولت­ها در شمال شامل فاطمیون، ممالیک، مرابطون، موحدون و… می­شدند و در مغرب آفریقا شامل دولت­های سلطنتی کانم – بورنو (سده ۱۹ – ۱۳ میلادی)، مالی (سده ۱۵ – ۱۳ میلادی) و سونگای (سده ۱۶  ۱۴- میلادی) و در مشرق آفریقا دولت شهرهای سواحیلی مانند کیلوا، پاته، مومباسا بودند که تا هنگامی که پرتغالی­ها در پی دور زدن دماغۀ امیدنیک توسط واسکودا گاما  در ۸۹۷  هجری قمری آن­ها را از میان برداشتند در این دولت­ها اسلام ضمن مشروعیت بخشی بر انسجام اجتماعی نیز افزود که جهاد علیه استعمارگران در دوران مختلف نتیجه این انسجام اجتماعی است.

۲- ساختن مساجد: از مهمترین گام­ های گسترش اسلام در یک منطقه ساخت مسجد و انجام فعالیت دینی در آن است که به نوعی بر انسجام اجتماعی مسلمانان می ­افزاید. در کنار ساخت مسجد ساخت مراقد، اماکن مقدس، ساخت مدارس و ساختمان­های خدماتی در شهرهای مهم چون مکه و مدینه نیز بر انسجام اجتماعی مسلمانان می­ افزود. نکته مهم در ساخت مسجد یا مراقد در جمع نمودن مسلمانان در مسجد است که در جوامعی که مسلمانان در اقلیت قرار دارند این اجتماع به حفظ انسجام درونی مسلمانان و حمایت از دیگر مسلمانان کمک زیادی کرد. در این بین دولت­های اسلامی به شدت بر این نکته پا فشاری کرده و تأسیس مساجد را در برنامه داشتند که فعالیت­های حکومت فاطمیون و ایرانی­ها در شرق آفریقا در این مورد قابل مطالعه است.

۳- گسترش زبان عربی و ترجمه متون اسلامی به زبان­های محلی: مناطق مسلمان­ نشین در آفریقا به ویژه ساختارهای آموزشی، به عنوان مراکزی برای گسترش فرهنگ اسلامی و گسترش زبان عربی عمل کردند. در این بین ترجمه متون مذهبی به زبان­های محلی به گسترده شدن آموزه­ های اسلام کمک شایانی نمود. در مقابل زبان عربی نیز به عنوان زبان علمی و در برخی نقاط به عنوان زبان رسمی و تجاری پذیرفته شد که خود تأثیری دوچندان بر گسترش فرهنگ اسلامی داشت (ولایتی، ۱۳۸۴).

۴- ورود مسالمت آمیز اسلام در اکثر مناطق آفریقا: آنچه در ورود اسلام و گسترش آن در آفریقا جلب نظر می­کند، ورود مسالمت آمیز و بدون جنگ و خونریزی اسلام به این مناطق است. در هیچ یک از کتب معتبر تاریخی و اسناد موجود، هرگز از ورود اسلام از طریق جنگ به آفریقای زیر صحرا سخنی به میان نیامده است (دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، ۱۳۸۸).

۵- تصوف یکی از عوامل مؤثر در گسترش اسلام: یکی از مهمترین گرایشات اسلامی در آفریقا تصوف است که توانست با تفوق بر اختلافات دینی، قومی و زبانی، به عقائد و احساسات دینی جامعه آفریقا معنی بخشیده و در ایجاد تفاهم میان مردمان مؤثر واقع شود. یکی از جنبه ­های موفق نفوذ و گسترش تصوف، دیدگاه غیرمتعصبانه آن بر پذیرش عناصر بومی فرهنگ آفریقایی است. این تساهل و تسامح موجود در طریقت ها نقش مهمی در پذیرش اسلام میان آفریقاییان داشته است که حتی امروزه می­توان در فرهنگ عامه و وجود فرق مختلف در این قاره آن را بازیابی نمود (زرین­کوب، ۱۳۷۷).

۶- گسترش اسلام و حکومت­های مستقر: بطور­کلی متخصصین نهادهای سیاسی در بین جوامع آفریقایی پیش از استعمار (قبل از قرن ۱۵ میلادی) را به دو گروه جوامع دارای دولت و جوامع فاقد دولت تقسیم می­کنند. جوامع دارای دولت، تمایل برای تشکیل دولت تحت تأثیر مازاد اقتصادی قرار دارد و در مناطق مختلف آفریقا به دلیل فقر و نبود مازاد اقتصادی، امکان تشکیل دولت وجود نداشته است؛ اما در مناطقی به ویژه در مناطق مرکزی و جنوبی این قاره این کنفدراسیون­ های روستایی بودند که به ایجاد امنیت مشغول بوده ­­اند. تعداد زیادی از جوامع فاقد دولت، نهادها و سلسله مراتبی را ایجاد کردند که به واسطه ایجاد مازاد اقتصادی به تدریج تکامل یافتند و در طول زمان به دولت تبدیل شدند. در این مناطق اغلب گسترش اسلام با مقاومت این دولت­ها مواجه می­شد و معمولاً گسترش اسلام با جنگ همراه بود و یا در یک فرآیند طولانی ­مدت و با جذب نخبگان اتفاق می افتاد. جوامع بی دولت، در مقابل مناطق زیادی از آفریقا بودند که دولت در آن­ها شکل نگرفته بود که ورود اسلام به این مناطق با ورود و شکل ­گیری تمدن اسلامی همراه ­شد. شمال آفریقا و حکومت­های فاطمیون، موحدون و مرابطون و شرق آفریقا و ورود ایرانی­ها به این مناطق از جمله این موارد است که پس از گسترش اسلام در این مناطق، تشکیل دولت­های اسلامی که مشروعیت خود را از اسلام میگرفتند از پدیده­ های اجتماعی قابل مشاهده است (تامسون، ۱۳۸۶).

۷- دولتهای غیرهژمونیک و گسترش اسلام: دولت­های شکل گرفته در آفریقا پیش از استعمار که در پاراگراف قبل از آن سخن گفته شد، متفاوت از دولت­های دیگر است؛ این دولت­ها فاقد مرزهای دائمی، قطعی و محدود بودند و نفوذ قدرت از مرکز یک پادشاهی می­توانست بیش از یک روستا و به صورت نامتوازن گسترش یابد. حتی در بسیاری موارد به علت این­که در آن جامعه، درجه ­هایی از وابستگی و یا بیش از یک رهبر سیاسی وجود داشت، اقتداری موازی شکل می­گرفت. به همین دلیل به غیر از مصر دوران فراعنه نمی­توان امپراتوری­ هایی چون ایران و روم در آفریقا پیدا نمود. به تحقیق تضاد منافع در آفریقا نه بر سر زمین، بلکه بر سر منافع دیگری چون طلا، دام و یا برده شکل می­گرفت. به همین دلیل، در این بستر افراد می­توانستند از دایره اقتدار یک حکومت به راحتی خارج شوند و خود به تصرف یک قسمت از سرزمینی دورتر اقدام کنند. با چنین روندی ویژگی­هایی چون فقدان مرزهای تعریف شده دولت­ها، گردش آزاد انسان­ها حقیقت اصلی حکومت­های آفریقایی پیش از استعمار است که باعث گسترش قدرت در یک سطح محدود شد که برخی متخصصین آن را دولت­های غیرهژمونیک نامیدند (تامسون، ۱۳۸۶).

۸- تغییر در سبک زندگی: پژوهشگران معتقدند که فرآیند اسلامیزه ­شدن آفریقا طی سه مرحله انجام گرفته است. در اولین مرحله، مردمان آفریقا تنها عناصر فرهنگ اسلامی را پذیرفتند؛ بدون این که به هویتی اسلامی دست یابند. مرحله دوم، مرحله گروش رسمی به اسلام بود. در این مرحله شبکه روحانیون شکل گرفت. در مرحله سوم، نیز تغییراتی در اخلاق و آداب و رسوم مردم منطقه پدید آمد. در این مرحله مسلمانان به برتری فقه اسلامی در مقابل هر چیزی اعتقاد پیدا کردند، اصول پنجگانه دین را پذیرفتند و دستورات اسلامی در خصوص ازدواج و مرگ را به اجرا گذاشتند. با این فرآیند سبک زندگی اسلامی بیش از پیش در میان این مردمان گسترش یافت و به همه زندگی آنان معنا بخشید. در اینباره باید توجه داشت ادیان بومی آفریقا به طور خاص هویت ­بخش و معنا­بخش زندگی بومیان آفریقا بودند و پس از ورود دین اسلام در این جوامع این دین اسلام بود که توانست با شیوه­ های مختلف معنا­بخشی و هویت­ بخشی را در جوامع آفریقایی برعهده گیرد. در این زمینه باید دانست که هر چه این معنا­بخش کامل­تر و جامع­تر انجام شود و به حس امنیت بیشتری در فرد و سپس جامعه انجامد، بر شدت و عمق نفوذ آموزه ­های اسلام تأثیر بیشتری خواهد داشت و از بازگشت و بازتولید اندیشه­ های ادیان بومی در جوامع اسلامی جلوگیری خواهد کرد (لاپیدوس، ۱۳۸۱).

۹- خاندان: مفهوم خویشاوندی از مهم­ترین نکات جامعه آفریقایی است؛ این ایده از خانواده­های گسترده نشأت گرفته است، به همین دلیل پرستش نیاکان در مرکز سنت­ های روحی و روانی آفریقا قرار دارد. گروه­های خویشاوندی، باعث همبستگی، امنیت و رفاه اعضایشان می­شوند؛ بنابراین یک نوع روابط دو جانبه (بده و بستان) بین آنهایی که اقتدار ناشی از رهبران نژادی را دریافت می­ کنند و کسانی که به عنوان اعضاء باید از این فرامین اطاعت کنند، وجود دارد. اهمیت خاندان و قبیله در جوامع آفریقایی در گسترش اسلام را می­توان در نمونه تاریخی قبایل بربر مغرب اسلامی جستجو کرد که با اسلام آوردن رئیس قبیله اسلام در کل قبیله همه­ گیر ­شد (تامسون، ۱۳۸۶).

۱۰- آموزه ­های درونی اسلام: در مورد گسترش اسلام در آفریقا شاید بتوان یکی از مهم­ترین عواملی که برآمده از آموزه ­های اسلام است را به معیار تقوا برای ارزش انسان­ها دانست و این که بر عدم برتری انسانی بر انسان دیگر به خاطر رنگ و نژاد تأکید ویژه دارد، این نکته در آفریقا موجب جذب حداکثری افراد به دین اسلام می­ شود. در مقابل، گروه­های اسلامی که به این نکته دقت نداشته ­اند، با وجود زندگی طولانی در آفریقا در گسترش اسلام تأثیر­گذار نبوده­اند. نکته دیگر به اهمیت اسلام به تبلیغ برمی­گردد که خود مشوق اساسی برای فعالیت نو مسلمانان برای تبلیغ دین اسلام است (رسولی، ۱۳۸۵).

میتوان اینگونه نتیجه گیری کرد که پس از فتح مناطق مختلف آفریقا توسط مسلمانان، اسلام به سرعت در این جوامع ریشه ­دار شد. به طور­ کلی می­توان اسلام آوردن رؤسای قبایل که اهمیت زیادی در ساختار جوامع قبیلگی داشتند، رشد آموزش­های اسلامی، برپایی نهادهای آموزشی همچون الازهر و زیتونیه، رشد و گسترش تصوف و طریقت ­ها و کارکرد دین اسلام به عنوان دینی انسجام بخش در این جوامع را از عوامل اصلی گسترش اسلام در آفریقا دانست که نتیجه آن شکل­گیری جوامع اسلامی و تمدن اسلامی بوده است.

منابع

بختیاری. سعید، اطلس گیتا شناسی، تهران، مؤسسه جغرافیایی و کارتوگرافی گیتاشناسـی، ۱۳۸۸، صفحه ۱۷.

پاکتچی. احمد، اسلام در شرق آفریقا و آفریقای مرکزی، دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد ۸، زیر نظر کاظم بجنوردی، تهران؛ مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۷.

پور طاهری. مهدی، اولویت­بندی جایگاه کشورهای آفریقایی، فصلنامه پژوهشهای آفریقا، سال اول، شماره ۱، بهار ۱۳۸۸، صفحه ۱۲.

تامسون. الکس، مقدمه بر سیاست و حکومت در آفریقا، ترجمه علی گلیانی و احمد بخشی، تهران؛ ابرار معاصر تهران، ۱۳۸۶ ، صفحات ۳۹-۳۶.

دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، کتاب سبز نیجر، تهران؛ وزارت امور خارجه، ۱۳۸۸ ، صفحه ۲۱.

رحیم لو. یوسف، اسلام در شمال آفریقا، اندلس، سسیل و کرت، دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد ۸، زیر نظر کاظم بجنوردی، تهران؛ مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۷.

رسولی. نوید، نیجریه؛ سرزمین زبان ها و قومیتها، تهران؛ انتشارات بین المللی الهدی، ۱۳۸۵ ، صفحه ۲۱  – ۲۰.

زرین کوب. عبدالحسین، تصوف و عرفان، دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد ۸، زیر نظر کاظم بجنوردی، تهران؛ مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۷.

سجادی. صادق، اسلام در مصر و شام، دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد ۸، زیر نظر کاظم بجنوردی، تهران؛ مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۷، ص ۵۲۵-۵۲۴.

شکیبا. محمدرضا، کنیا؛ سرزمین و مردم، تهران، انتشارات بین المللی الهدی، ۱۳۷۸ ، صفحه ۹۶.

شکیبا. محمدرضا، سرزمین و مردم سیر الئون، تهران؛ انتشارات بین المللی الهدی، ۱۳۷۹ ، صفحه ۱۴۵ .

گلی زواره. غلامرضا، جغرافیای جهان اسلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۵، صفحه ۳۱۳.

لاپیدوس، ایراماروین، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیار ی­زاده، تهران؛ اطلاعات، ۱۳۸۱.

معموری. طاهر، دانشگاه زیتونه، علوم و معارف اسلامی در شمال آفریقا، ترجمه زهرا خسروی، تهران؛ امیرکبیر، ۱۳۷۸، صفحه ۲۲-۱۸.

ناصری طاهری. عبدالله، تاریخ سیاسی اجتماعی شمال آفریقا، از آغاز تا ظهور عثمانی­ها، ۱۳۸۷، صفحه ۱۵-۹ .

نصیری. معصومه، شناسنامه فرهنگی آفریقای جنوبی، تهران؛ انتشارات بین المللی الهدی، ۱۳۸۷ ، صفحه ۸۰.

ولایتی. علی اکبر، پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، تهران؛ وزارت امور خارجه، ۱۳۸۴، صفحه ۴.

Robinson, D. Muslim Societies in African History. New York: Cambridge University Press, ۲۰۰۴.

Trimingham, S. History of Islam in West Africa.New York: Oxford University Press, ۱۹۶۲.

Email
چاپ
آخرین اخبار