نویسنده: رضا بابایی
ستایش فقر و بدگویی از غنا، متأسفانه بخشی از فرهنگ ما شده است. پیشینیان ما فقر را آبرومندتر از غنا میدانستند و برخورداری و تنعم را عیب میشمردند. حافظ میگفت: «ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم.» ابوحامد محمد غزالی که سهم بسیاری در شکلگیری اندیشه دینی در جهان اسلام دارد، در جلد پنجم احیاء علوم الدین، بهتفصیل درباره برتری فقر بر غنا سخن میگوید و چندان آیه و حدیث و استدلال میآورد که برای خواننده چارهای جز تسلیم باقی نمیگذارد. فیض کاشانی نیز در محجه البیضاء، سخن غزالی را میستاید و فقر را «منجی» میخواند و چند آیه و حدیث بر استدلالهای غزالی میافزاید. سعدی در گلستان، در ذیل «جدال سعدی با مدعی» بخشی از استدلالهای غزالی را پاسخ میدهد؛ اما از همان گفتوگوهای او با درویش مدعی، پیدا است که فرهنگ غالب بر جامعه سنتی آن روز، «فقرستایی» و «غناستیزی» بوده است.
ستایش زندگی و کوشش برای بهبود آن، در میان ما «پدیده» است؛ یعنی سابقه چندانی ندارد. از نشانههای این رویکرد جدید، راه یافتن کلمه «حیات = زندگی» و مانند آن، به روی جلد برخی کتابهای مهم دینی و عمومی است؛ مانند «الحیاه» و «مفاتیح الحیاه». از معاصران، چندین کتاب مهم و غیر مهم دیگر هم میتوان نام برد که کلمه «حیات» در آن جاسازی شده است. اما کلمه حیات و زندگی در آثار پیشینیان ما یا غایب است، یا مرادشان از آن، حیات اخروی و معنوی است؛ مانند «عین الحیاه» و «حیاه القلوب».
با وجود این، هنوز زیرساخت فرهنگ ملی ما نامهربانی با غنی و غنا است و هنوز در نزد ما کسانی که از آسمانها و دوردستها سخن میگویند، محترمتر و مقدسترند از کسانی که برای اشتغالزایی یا صادرات یا تولید یا نجات محیط زیست میکوشند. از همین رو است که عدهای برای به دست آوردن دل مردم، ثروت خود را پنهان میکنند و ظاهر خود را چندان نمیآرایند که نشانههای فقر و سادگی در آن محو شود! آنان، از ثروت میگذرند تا به قدرت برسند؛ زیرا میدانند که اقبال مردم به سوی ثروتمندان و مکنتداران نیست. مردم، بیشتر کسانی را میپسندند و به آنان اقبال میکنند که نشانههای فقر در زندگی آنان پیدا است؛ نه کسانی که زندگی آراسته و شایستهای برای خویش فراهم آوردهاند. این اقبال و ادبار، هم دلایل روانشناختی دارد و هم زمینههای تاریخی و فرهنگی.
آری؛ از فقر نباید هراسید؛ اما از دارایی و برخورداری نیز نباید بیم داشت و سرافکنده بود. قرآن مجید در سوره بقره، آیه ۱۶۸، میگوید: «شیطان، شما را از فقر میهراساند [تا انفاق نکنید].» بنابراین، هنگام بخشیدن و کمک به دیگران، نباید بیمناک بود و از فقر احتمالی به سوی جمعآوری اموال و ثروت پناه برد. اما قرآن و آموزههای دینی، هیچگاه مسلمانان را به فقر اختیاری، دعوت نکرده است. نابرخورداری از مواهب دنیوی، بهخودی خود فضیلت نیست. مواهب و نعمتهای دنیا، آفریدههای خدا است. فقر، اگر دلیل طبیعی و ناگزیر نداشته باشد، پشت کردن به خدا و نعمتهای او است. آنان که فقر را میستایند و به آن میبالند و از رهگذر آن، برای خویش، اعتبار و آبرو میخرند، راهزنان دین و دنیای مردماند. فقر، افزون بر رنجی که میآفریند، پیامدهای روانشناختی و اجتماعی بیشماری دارد؛ چندان که میتوان گفت: سلامت مادی و معنوی جامعه، تناسبی معنادار با میزان فقر در آن جامعه دارد. اگر عقل سالم در بدن سالم است، دین سالم نیز در جامعه سرافراز و محتشم است.
عطار نیشابوری در «مصیبتنامه» میگوید: از اهل دلی پرسیدند: اسم اعظم خدا چیست. گفت: نان. پرسیدند چگونه ممکن است نان، نام خدا باشد؟ گفت: آیا فراموش کردید که در سال خشکسالی و قحطی نیشابور، مردم به مسجدها نمیآمدند و نماز و روزه را رها کردند، و چون نان به سفرهها بازگشت، نماز و روزه نیز به میان مردم بازآمد؟ کدام اسم خدا، چنین برقآسا درهای مسجد را باز میکند و صدای مؤذن را در شهر میپراکند و مردم را به مسجد و محراب بازمیآورد؟
منبع: مجمع فعالان اقتصادی