به اعتلای کشورمان معتقدیم

در ستایش خواجه

   نویسنده: محمد شفیعی مقدم، پژوهشگر علوم سیاسی

 

      اگر در فهم چرایی تداوم حیات فرهنگی و سیاسی ایران زمین اندیشه ایرانشهری را به مثابه مواد و مصالح سازنده در نظر بگیریم آنچه که همواره ایفاگر نقش کارگزار این اندیشه بوده نهاد وزارت است. وزیران بزرگ ایرانی که هم در دانش جویی و خردورزی نام و آوازه پر طنطنه ای داشته اند و هم کارنامه کاردانی و کیاست شان در کار حکومت داری و سیاست بر منزلت و وجاهتشان دلالتمان می دهد، همواره از مهمترین حاملان اندیشه سیاسی ایرانی بوده اند.  با واکاوی دوره باستانی تاریخ ایران  نشانه های روشنی از دیرینگی نهاد وزارت در دوره شاهنشاهی پیشااسلامی را حتی از پس پیرایه های اسطوره ای می توان به دست داد. و صد البته که وجود وزیران خردمندی چون جاماسپ حکیم در دوره اساطیری و بزرگمهر در عصر شاهنشاهی یا خواجگان ناموری چون نظام الملک و خواجه نصیر و خواجه رشیدالدین فضل الله در دوره اسلامی گواه آن است که در همه دوره های تاریخ ایران  می توان از وزیرانی بزرگ و نامدار سراغ گرفت، اما در مقایسه جایگاه وزیران در دو دوره پیش و پس از اسلام باید رسالت اساسی تر را به وزیران بزرگ دوره اسلامی نسبت داد؛ چرا که در انتقال مفاهیم اندیشه ایرانشهری به دوره اسلامی و بسط و تداوم آیین حکمرانی ایرانی در دوره خلافت عربان نو مسلمان و سلطنت ترکان و مغولان صحراگرد و پادشاهی شیعیان صفوی و قاجاری نقش اساسی با اینان بوده است. و البته که این نکته نشان دهنده افزایش منزلت و جایگاه وزارت در دستگاه دیوان سالاری دوره اسلامی هم هست.

    در زمره نامورترین وزیران تاریخ ایرانِ دوره اسلامی یکی هم خواجه رشید الدین فضل الله همدانی است. خواجه رشید الدین البته که در میان مفاخر بزرگ علمی تاریخ ایران هم نامی بلند آوازه است و نیز تردیدی نیست که این هر دو وجه دانشمندی و سیاست ورزی را – مانند دیگر وزیران برجسته ایرانی – همچون دو خصوصیت هم تراز در خود داشته است. وی که یهودی زاده ای تازه مسلمان بود و در دانش پزشکی پایه ای بلند داشت توانست به عنوان طبیبی معتمد به دربار اباقاخان مغول راه یابد که این راهیابی به دربار مغول زمینه ای شد تا خواجه رشید در دوره ای سیاه و پر اندوه منشاء خدماتی پر ارج شود. خواجه رشید که با شغل طبابت به دستگاه ایلخانی وارد شده بود دانش و درایتش آنچنان بود که در دوران جانشینان اباقاخان – گیخاتو و ارغون – نیز همچنان از اعزاز و اکرام بهره مند بماند و حتی علاوه بر طبابت به امور دیوانی نیز راه یابد، اما در دوره غازان خان بود که باز شدن پای خواجه رشید به امور دیوانی و بر کشیده شدنش در سلسله مراتب قدرت شمایلی جدی به خود گرفت. غازان خان – نخستین خان مسلمان شده مغول – با آگاهی بر توانمندی های بی بدیل خواجه او را به سمت وزارت خود برگزید تا فرصتی مغتنم برای سر و سامان دادن به امور حکومت داری مغولان فراهم شود. از این پس خواجه تا پایان کار خود – که با فرجامی حزن انگیز همراه شد – در راه بسامان کردن امور از تدبیر و دانشوری چیزی فروگذار نکرد. اگر خواجه نظام الملک به بنای مدارس نظامیه و خواجه نصیر به احداث رصدخانه مراغه و امیرکبیر به ایجاد دارالفنون نامور شده اند، خواجه رشید هم به اتکای ثروت افسانه ای و همت بلند خویش دست به کار تأسیس مجموعه با شکوه ربع رشیدی شد که بی شک بهترین نمودگار قوت و تدبیر و چند و چون شیوه حکمرانی اش هم هست. ربع رشیدی که سهم عمده ای در برنامه اصلاحات اجتماعی – اقتصادی رشیدالدین داشت نهاد آموزشی بزرگ و استواری بود که با تکاپوی علمی دانش اندوزان و کتابخانه پر از نفایسش صفحات تاریخ فرهنگی ایران را پر نقش و نگارتر می کرد. در روزگاری که از پی چیرگی ترکان و یورش مغولان سامان ایرانی دستخوش زوال بود و چراغ فرزانگی اش رو به خاموشی بایستگی و بی همانندی چنین خدماتی برای باروری دوباره فرهنگ ایران پر هویداست. این وزیر بلند همت همچنین با نظرگاه های سیاسی خود در تلاش برای پی ریزی اساسی بود که دگرگونی کل دستگاه ایلخانی را هدف می گرفت. از اینرو با راه جویی هایش سران و اشراف مغول را واداشت تا برای فراگیری آداب حکمرانی ایرانی به خاندان های بزرگ زمین دار نزدیک شده، شیوه زیست چادر نشینی و سرکشی و عصیان جویی ناشی از آن را فرو گذارند و تمام قد پذیرای نظام شاهی ایرانی شوند. با این حال وجود یک گرایش نیرومند در میان مغولان برنامه اصلاحات خواجه رشید را با چالشی اساسی مواجه می کرد. رشید الدین با تلاشی مجدانه در پی برپایی دولتی مقتدر و تمرکز گرا بود که به رشد و رونق شهرنشینی و تجارت و کشاورزی بیانجامد. اما حفظ وفاداری به الگوی زیستی قبیلگی مبتنی بر یاسای چنگیزی و سنت های بدوی ناشی از آن چندان جدی بود که اشراف مغول را به ایستادن تمام قد در برابر سیاست های خواجه رشید وادارد.

      خواجه رشید در پی برآوردن آرمانی بود که از دو پاره سلطنت مطلقه و شریعت اسلامی ترکیب میشد. چنین نظرگاهی برگرفته از اندیشه ایرانشهری است که بر یگانگی میان دین و دولت استوار بود. در عصر ایلخانی و در شرایط فروپاشی نهاد خلافت سامان دادن به دولت مطلقه مبتنی بر  سنت حکمرانی ایرانی بیش از گذشته دست یافتنی می نمود، اما در عمل آنچه که رخ داد نشان دهنده دشواری تحقق چنین هدفی بود؛ چرا که با وجود نبود مرجعیت دینی خلفا و ضعف بنیادهای فکری مغولان باز هم موانع عمده ای سد راه فرزانگان ایرانی می شد. قتل هولناک خواجه رشید به دست مغولان خود بهترین حکایتگر دشواری راه احیای تمدن ایرانی در آن دوره پر مخافت است. اما رشید الدین علاوه بر اهتمام در احیای رسوم کشورداری ایرانی و کوشش برای به انقیاد درآوردن روح طغیانگر مغولان ، برای تحقق آنچه که در سر داشت در دانش های رایج زمانه نیز واجد بساطتی کم نظیر بود. در کنار همه بهره جویی هایش از علوم گوناگونی چون طب و شرعیات و فلسفه رتبه ممتازش در تاریخ نویسی در میان اقران بی بدیلش کرده، چرا که تدوین کتاب پر ارج «جوامع التاریخ» توسط وی که به قصد گردآوری و نگارش تاریخ بشری انجام شد در نوع خود نخستین کوشش جدی در راه نوشتن تاریخ جهانی است. در کنار سودمندی های علمی این اثر سترگ، خواجه و همکارانش از آنجا که صدها سال جلوتر از اروپاییان در کار تاریخ نویسی جهانی وارد شده اند باید بنیادگذاران این رهیافت علمی نامیده شوند.      

      از آنچه آمد چنین بر می آید که رشید الدین فضل الله همدانی طبیب یهودی زاده توانگری که به واسطه دانش و لیاقت خویش در دربار مغول تا بالاترین مدارج قدرت پیش رفته بود در قلمرو فرهنگ نیز چندان ساعی بود که توانست از ورای سیطره پر خسارت مغول معمار تمدن عصر ایلخانی ایران شود. چنین خدمت ارزشمندی البته با پاداشی پربها از سوی مغولان برای خواجه همراه شد و این پاداش همان تقدیر محتومی بود که در طالع همه وزیران بزرگ ایرانی یافتنی است. مرگی دهشتناک با شقاوتی تمام.

Email
چاپ
آخرین اخبار