به اعتلای کشورمان معتقدیم

راه طی نشده

      نویسنده: محمد شفیعی مقدم، پژوهشگر علوم سیاسی

      “۲۹ خرداد” چهل و یکمین سالمرگ یکی از سرحلقه گان سلسله جلیله روشنفکری دینی، چون هر سال موسم گردآمدن و با هم نشستن و از نسبت های برقرار شده دینداری و جامعه و روشنفکری با او گفتنِ اصحاب قلم و اندیشه است. همو که همه همّش بر تناور کردن درخت دین با اکسیر ایدئولوژی بود. آن هم در آن زمانه ایدئولوژی های چپ روانه تشنه انقلاب و رادیکالیسم و او نیز که خود معلم انقلاب کردن بود و پس قرابتش با ایدئولوژی عیان. از همین بود که پوشاندن پوستین مارکسیسم بر قامت مذهب – آن هم مذهبِ معترضِ  عصیانگر – در پیش بردن آنچه او می خواست، طریقیتی روشن داشت. استخدام چهره هایی از تاریخ صدر اسلام و منتزع کردنشان از زمینه زیستی واقعیشان و بار کردن وجوه ایدئولوژیِ برساخته اش بر شخصیت شان هم از همین هدف بر می خواست. چهره های بازآمده از دوره نخستینِ تاریخ اسلام باید طوری بازسازی می شدند که قامتشان به قواره قبای قهرمانان مذهبِ اعتراض باشد که هم مبارز و ستیهنده باشند و هم راهی جز این نشناسند. از همین جاست که حادثه ای چون شهادت امام سوم شیعیان برنده ترین سلاحش برای تحکیم ایدئولوژی اش می شود و حکم می دهد که یا باید حسینی و زینبی بود و یا یزیدی شد. غافل از اینکه می توان به عدد اولیاء و بزرگان دین راه هایی را بازجست که البته، سمت و سوی هیچ یکشان هم اعتراض و عصیان آنگونه که او می خواست نباشد. البته این میان نمی شود و نباید در فهم تکاپوی فکری اش از ابوذر گذشت. که یکی از برجسته ترین برکشیدگانش از صندوقچه تاریخ اسلام بود و تصویر نمایانِ اسلام سوسیالیستی مبارزه طلبش را در او می جست. که عربی بیابانی بود و با سادگی زاهدانه اش بر اشرافیت عارضی جامعه تازه مسلمان شوریده بود و تصویر سازی مرگ دردناکش در بیابان ربذه گویا ترین صورت شهادت در راه آرمان را باز می نمایاند. آن هم آرمان “جامعه بی طبقه توحیدی”. چه آنکه او همه آن تصویرها را در خدمت برساختن آرمان جامعه بی طبقه توحیدی می خواست. همان که اسلامیزه شده “جامعه بی طبقه پرولتاریا” بود و از اندیشه مارکسیستی وام کرده بود. همین نگاهش ابوذر را در قیاس با ابن سینا در جایگاهی برتر می نشاند و ناب گرایی اش همچنان که یکسره قلم رد بر اسلام همه عالمان بزرگ مسلمان می کشید، به سلفی گری و بنیادگرایی راه می برد. پس تعجبی ندارد که بدانیم هم فرقه فرقان و گروهک مجاهدین خلقِ دیروز متأثر از او بودند و هم داعشیان و سلفیانِ امروز. امروز هم گرچه که گروهی از دوستدارانش به عبور کردن و فرونهادن پاره ای و بر گرفتن پاره هایی دیگر از مرده ریگ تفکرش حوالتمان دهند -تا بلکه با چنین تدبیری ناسازواری تفکرش با اندیشه آزادی و دمکراسی را تدارک کنند- ما اما نیازمند عبور کردن و فرو نهادنی از جنسی دیگریم تا هم شناختمان از او و هم دریافتمان از ماحصل تکاپوهای فکری اش بی هر پیرایه ای راهبریمان کند. و هم آنکه کم لغزش تر باشیم و آگاه تر در پیمودن راهی که به گشودن و گشایش و از نو برخاستنمان بیانجامد. و این راهی است که باید برویم. البته بدون او. بدون علی شریعتی!

Email
چاپ
آخرین اخبار