نویسنده: دکتر علی شیخ بهائی
«ناصرالدین شاه» پنجاه سال پادشاهی کرد. در زمان او خواه ناخواه پیوستگی میان ایران و اروپا فزونتر گردید، و چیزهای بسیاری از «تلگراف»، و «تلفن»، و «پستخانه» و «ضرابخانه»، و «چراغ گاز»، و «اداره پلیس»، و مانند اینها از اروپاییان گرفته شد. وزارتخانه به شیوه اروپا برپا گردید و «دارالفنون» برای آموختن زبان فرانسه و پاره ای دانشها، یکی در تهران و دیگری در تبریز بنیاد یافت. روزنامه و دبستان برپا گردید که در اینجا از آن سخن میرانیم. روزنامه را در ایران نخست دولت برپا کرد و روزنامه های نخستین رسمی بودند. از زمان ناصرالدین شاه روزنامه ای به زبان فارسی که دولتی نبوده کم می شناسیم، و در اینجا تنها «اختر» را که در «استانبول» چاپ میشد نام می بریم. این روزنامه ارجدار، و نویسندگانش افراد باغیرت و نیکی بودند، و زمینه های آگاهی و بیداری ایرانیان را فراهم آوردند.
بنیانگزار دبستان در ایران «حاجی میرزاحسن رشدیه» بود، اما قبل از آن کمی در مورد «مکتب ها» سخن می گوییم: باید دانست پیش از مشروطه در ایران، درس خواندن دوگونه بودی: یکی از آن مدرسه ها که کسانی که می خواستند ملا شوند در آنها درس می خواندند و دیگری از آن مکتب ها، که کودکان در آنها خواندن و نوشتن یاد می گرفتند. مدرسه ها در ایران فراوان می بود، و در هر شهری چند مدرسه شمرده می شد و طلبه ها در آن «صرف و نحو عربی»، و «منطق»، و «اصول»، و «فقه»، و «حکمت» و مانند اینها می خواندند. اما مکتبها، نخست باید دانست که تنها «اعیانها» و «توانگران» و «بازرگانان» می توانستند اطفال خود را برای درس خواندن به آنجا بفرستند. اما باید گفت که مکتبها در آن زمان برای یاد دادن الفبا شیوه نارسا و نادرستی بکار می بردند. معمولا رفتار مکتبدارها با اطفال ستوده نبود و اگر طفلی درس را روان پس نمی داد یا خط را نیک ننوشتی به دست و پاهایش چوب می زدند.
«حاجی میرزا حسن» یکی از ملازادگان «تبریز» بود، که در جوانی به «بیروت» رفت و در آنجا دبستانها را دید و شیوه آموزگاری آنها را یاد گرفت و چون به «تبریز» بازگشت، برآن شد تا دبستانی به شیوه آنها بنیان گزارد، و در سال ۱۲۶۷ خورشیدی بود که به این کار پرداخت، بدینسان که به شیوه مکتبداران، مسجدی را در ششکلان گرفت، و هم به شیوه آنان شاگردان را روی زمین نشاند. در جلو آنها تخته نهاد و الفبا را به شیوه آسان و نوینی آموخت، و از کتابهای آسان درس فارسی گفت، و شاگردان را پاکیزه گذاشت، و در آمدن و رفتن به رده گذاشت، و پس از همه یک تابلویی که نام مدرسه «رشدیه» بر روی آن نوشته بود بالای در زد. اما با آنکه چیزی از دانشهای نوین نمی آموخت، مکتبداران از وی ناخشنودی نمودند و با او ترشرویی کردند تا مسجد را ترک کرد. وی سپس با درآمد شخصی مدرسه ای برپا کرد، اما روزی به مدرسه وی ریختند و همه نیمکتها و تخته ها را درهم شکستند و دبستان را بر هم زدند. پس از این ماجرا «حاجی میرزا حسن» در تبریز نماند و به قفقاز و مصر رفت، و بود تا «امین الدوله» به والی گری آذربایجان آمد و داستان دبستان و پیشرفتی را که در کار آموزگاری از آن پدید آمده بود شنید و با تلگراف «رشدیه» را به تبریز خواست و دوباره دبستان باشکوهی بنیاد نهاد. در سال ۱۲۷۶ خورشیدی زمانی که «امین الدوله» به تهران خواسته شد، او با خود «حاجی میرزا حسن» را برد و در آنجا نیز دبستانی نوین بنیاد نهاد.
حاجی میرزا حسن رشدیه که بنیانگزار دبستان ها است، می گوید: مرا رفتن به بیروت و یادگرفتن شیوه نوین آموزگاری، یک گفتاری از روزنامه اختر برانگیخت. روزی با پدرم آن را می خواندیم، دیدیم نوشته: در اروپا از هزار تن، ده تن بی سوادند و در ایران از هزار تن، تنها ده تن با سواد هستند و علت آن بدی شیوه آموزش و دشواری درس الفباست. باید در ایران دبستان هایی به شیوه اروپا بنیاد نهاد. این نوشته در من و پدرم سخت اثر کرد و من که ملازاده بودم و می بایست به نجف برای تحصیل علم می رفتم، بر آن داشت تا به کمک دوستان پدرم به بیروت بروم و در این شهر شیوه های نوین آموزگاری را یاد گرفتم.