برداشت اول: خرمشهر آب
ندارد. هشتگ زدهاند و نامش را کمپین گذاشتهاند، کارون رو به خشکی است. آب شور دریا
و زه آب اراضی کشاورزی راه به آب شرب شهر برده است. آب آشامیدنی شور است، آبمعدنی
نایاب. نه میتوان نوشید و نه میتوان با آن چیزی را شست. نمک چشم و پوست مردم را
میسوزاند و بیآبی دلشان را. استاندار میگوید آببهای خرداد و تیرماه را دریافت
نمیکند. تأمین آب آشامیدنی، انتظاری آنقدر حداقلی است که برآورده نشدنش همه را به
شگفتی وا میدارد.
برداشت دوم: اهواز هوا
ندارد. آنقدر در خبرها و گزارشها و صفحات شبکههای اجتماعی از بیهوایی خوزستان
نوشتهاند و خواندهایم که دیگر نفس خودمان هم بند آمده. ریزگردها بلای جان
خوزستان شدهاند. بر سر مردم باران خاک میبارد. از لولههای آب شهری هم ریزگرد بیرون
میزند. چشم چشم را نمیبیند. در شهرهای نارنجیشده از غبار، پروازها زمینگیر میشوند.
مدارس و ادارات تعطیل. درختها میمیرند. پرندگان میکوچند. زندگی عادی مردم مختل
شده است. غلظت گرد و غبار گاهی به 66 برابر حد مجاز میرسد. در این آشفته بازار
اما مسئولان توپ را به زمین یکدیگر میاندازند: وزارت نیرو، وزارت جهاد کشاورزی،
سازمان محیط زیست و سازمان مراتع و جنگلداری. گرد و غبار مرگبار خوزستان را گاهی
گردن عراق میاندازند و گاهی منشأ آن را خشکسالی جنوب کشور و بادهای جنوبی اعلام میکنند.
نماینده مردم شادگان در مجلس میگوید که منشاء 80 درصد ریزگردهای خوزستان داخلی
است. او میگوید: "طی
این سالها به طور مداوم از دولتها درخواست کردهایم اقدامات اساسی و راهکارهای
کاربردی برای مقابله با آلودگی هوای خوزستان اتخاذ کنند، اما متأسفانه مردم همچنان
با این معضل دست و پنجه نرم میکنند و از وعده و شعارهای تکراری خسته شدهاند."
برداشت سوم: مدارس؛ جایی
برای نیاموختن؛ برای سوختن؛ برای ساختن. قرار است دولت متضمن آموزش رایگان عمومی
باشد. قرار است بچهها در مدارس دولتی برای ورود به بازار کار و رقم زدن آیندهای
روشن بیاموزند و مهارت کسب کنند، اما مدارس دولتی در دستیابی به ابتداییترین اهداف
خود درماندهاند. بودجه مدارس ناکافی است. کتابهای درسی پر از محفوظات بلا استفاده،
معلمان خسته و بیانگیزه. این تصویر ناامیدکنندهتر میشود اگر مدارس کپری سیستان
و بلوچستان را به آن بیفزاییم. اگر به خاطر بیاوریم دانشآموزان شینآبادی ماههاست
که نمیتوانند به تصویر خود در آینه نگاه کنند. دلهره دانشآموزان نساکوه چهارمحال
و بختیاری که برای رسیدن به مدرسه باید از سیم بکسل آویزان شوند و عرض رودخانهای
پرآب را با دستان کوچکشان بپیمایند.
برداشت چهارم:
حال بهداشت و درمان هم بد است. خیلیها میگویند طرح تحول سلامت، که مهمترین طرح
دولت یازدهم به شمار میرفت، برای دولت لقمه بزرگی بود.کاهش پرداخت و تعرفههای
درمان و تجهیز و ارتقای بیمارستانها از اولویتهای طرح تحول سلامت بود، اما
ظاهراً وزارت بهداشت طرحی را راهاندازی کرد که فراتر از پول توی جیبش بود و حالا
به همه بدهکار است؛ پزشک، پرستار، شرکتهای دارویی و بازار!
محدودیتهای مالی و کمبود نیروی انسانی
دو چالش بزرگ بیمارستانهای دولتی است که تنها نقطه امید اقشار ضعیف جامعهاند. صفهای
طولانی نوبتدهی، خدمات نامطلوب، امکانات و تجهیزات ناکافی و قدیمی و زیرساختهای
نامناسب را هم به این مجموعه پر عیب و نقص بیفزایید. حال درمان بدتر از حال بیماران
است.
این سناریو را میتوان تا برداشت دهم و
بیستم و چهلم هم ادامه داد. برداشتهایی از بخش عمومی حکمرانی. از خدماتی که نامش را عمومی گذاشتهاند، چراکه
قرار است با مداخله دولت به عموم مردم برسد. ایمنی و امنیت، بهداشت و درمان،
آموزش، سیاستهای عمومی، محیط زیست از این جملهاند. جادههای غیراستاندارد همچنان
قربانی میگیرند. امنیت در جامعه رو به زوال است. ریشه این همه ناکارآمدی در کجاست؟ چرا دولت در ارائه خدمات عمومی
همواره ضعیف عمل میکند؟ آنجا که نباید، و حریم بخش خصوصی است سرک میکشد، اما
آنجا که باید، و عرصه خدمترسانی عمومی است پیدایش نیست! کجای کار میلنگد؟