موولاد، فیلمی در برابر ناقصسازی جنسی زنان
آبتاب– موولاد (حفاظت جادویی) فیلمی از نویسنده و کارگردان سنگالی، عثمان سمبن است که در سال ۲۰۰۴ منتشر شد. این فیلم به موضوع مثلهسازی اندام جنسی زنان (female genital mutilation) می پردازد، یک عمل رایج در تعدادی از کشورهای آفریقایی، از مصر تا نیجریه و ……. این فیلم محصول مشترک شرکتهایی از چندین کشور فرانسوی زبان […]
آبتاب– موولاد (حفاظت جادویی) فیلمی از نویسنده و کارگردان سنگالی، عثمان سمبن است که در سال ۲۰۰۴ منتشر شد. این فیلم به موضوع مثلهسازی اندام جنسی زنان (female genital mutilation) می پردازد، یک عمل رایج در تعدادی از کشورهای آفریقایی، از مصر تا نیجریه و …….
این فیلم محصول مشترک شرکتهایی از چندین کشور فرانسوی زبان بود: سنگال، فرانسه، بورکینافاسو، کامرون، مراکش و تونس. فیلم که در روستای دورافتاده جریسو، بورکینافاسو فیلمبرداری شده است و روایت آن در مخالفت با این عمل است، زنی روستایی به نام کول را به تصویر میکشد که از moolaadé (حفاظت جادویی) برای محافظت از دخترش و گروهی از دختران جوانتر استفاده میکند. او با مخالفت اهالی روستا مواجه است که معتقد به لزوم بریدن اندام تناسلی زنانه هستند که به آن «تطهیر» میگویند. این آخرین فیلم سمبن قبل از مرگش در سال ۲۰۰۷ بود.
کول دومین زن از سه همسر شوهرش است، مردی معتدل و آرامتر از بسیاری دیگر از ساکنان روستا. دخترش آماساتو نامزد کرده است بدون انجام عمل ناقصسازی اندام جنسیاش که در سنت محلی پیش نیاز ازدواج تلقی میشود. همین موضوع باعث تحقیر او توسط روستاییان شده است. به همین دلیل آماساتو درخواست میکند که اندام تناسلیاش را قطع کنند تا موقعیت اجتماعی و پذیرش ازدواجش را تضمین کند. کول به دخترش توضیح میدهد که نمیخواهد او به سرنوشت کول دچار شود. اولین دلیل او این است که عمل پیامدهای ناگوار زیادی دارد و میتواند کشنده باشد. دلیل بزرگتر این است که کول قبل از آماساتو دو بارداری ناموفق داشت که باعث درد شدید جسمی و روحی او شد و تقریباً کشنده بود. دلیل دیگر آمیزش جنسی دردناک بدون هیچ لذت جنسی بود. در صحنهای نشان می دهد که چطور آمیزش جنسی با همسرش برای او دردناک است و او مدام انگشت حلقهاش را که نماد ازدواجش است، گاز میگیرد و حتی وقتی از انگشتش خون میآید جرأت گفتن یک کلمه را ندارد. هنگام سحر، او هنوز بیدار است تا بدن خود را بشوید و خون خود را از روی ملحفه پاک کند.
چهار دختر کوچک که از این عمل میترسند به کول پناه میبرند و کول طناب رنگارنگ موولاد را در سراسر دروازهی خانه میکشد و از ورود زنان مسنی که این کار را انجام میدهند و در جستجوی دختران بودهاند، جلوگیری میکند.
همانطور که کول نماینده زنان آفریقایی است که برای مقاومت در برابر کنترل پدرسالارانه برمیخیزد، نامزد دخترش، ابراهیما، مردی ثروتمند و آزاده است که در فرانسه زندگی میکند و نماینده روشنفکران تحصیل کرده خارج از کشور است که به خانه بازمیگردند و سنت روستای خود را رعایت میکنند. او شاهد تشییع جنازه دو دختر کوچک است که ناامیدانه خود را در چاه غرق کردند تا از مثله شدن اندام تناسلی خود جلوگیری کنند. اقوام دختران غمگین هستند، اما این حادثه باعث نمیشود روستاییان این سنت را زیر سوال ببرند. ابراهیما از این موضوع شوکه و نگران است. در همین حال، پدر ابراهیما از او میخواهد که نامزدی خود را با آماساتو کنار بگذارد و به جای آن با دخترعموی یازده سالهاش که قبلاً عمل ختنه را انجام داده است، ازدواج کند. ابراهیما با تشخیص کودک آزاری از انجام این کار امتناع میورزد و علیرغم گفته اهالی روستا به خانه آماساتو میرود و علیرغم نجس پنداشتن او بر اساس سنت محلی، او را به عنوان نامزد خود تأیید میکند.
بزرگان فکر میکنند که سیره باثیلی، شوهر کول، توانایی کنترل همسرش را از دست داده است. بنابراین بزرگان اصرار دارند که او را با شلاق چرمی در مقابل دهکده کتک بزند تا نشان دهد که هنوز او را کنترل میکند. بزرگترها از او میخواهند که کلمه پایان دادن به موولاد را به زبان بیاورد تا بتوانند چهار دختر را از پناه او بگیرند. شوهرش او را تازیانه میزند، اما او تحمل میکند و از دادن رضایت از تسلیم شدن به شکنجهکنندگان خود سرباز میزند. وقتی که دیگر توانی ندارد و در حال افتادن است، فروشنده دورهگردی جلو میآید و مانع شلاق زدن میشود.
این فروشنده یک جانباز جنگی است که پس از اخراج از ارتش به دلیل متهم کردن مقامات مافوق خود به فساد، تبدیل به یک فروشنده دورهگرد شده است. بعداً او را در خارج از روستا گیر میآورند و به قتل میرسانند.
در حین شلاق زدن، یکی از مادران چهار دختر، دخترش را از خانه کول میدزدد و او را میفرستد تا اندام تناسلیاش را برش دهد، هرچند دختر بچه جیغ میزند و سعی میکند مقاومت کند. دختر در اثر خونریزی می میرد و مادرش از حمایت قبلی خود از این عمل پشیمان میشود. مادران دیگر همگی شاهد وقوع فاجعه هستند و در نتیجه نظر خود را تغییر میدهند و مخالفتها بیشتر میشود. این کار کول را متقاعد میکند که موولاد را لغو و بچهها را به والدینشان بازگرداند.
زنان همه عزادارند و به دلیل پیامدهای ناشی از بریدن اندام تناسلی آگاه و متحد شدهاند و وقتی بزرگان برمیگردند با فریاد «مثلهسازی اندام جنسی بس است» از آنها استقبال میکند. پس از تظاهرات، ابراهیما در مقابل پدرش می ایستد و میگوید که به حرف او گوش نمیدهد و قصد دارد با آماساتو ازدواج کند زیرا به او افتخار میکند.
سرگرمی روزانه زنان آفریقایی، لذت بردن از رادیو است که موسیقی و اخبار جهان را پخش میکند. اما بزرگان مرد روستا آن را خطرناک میدانند. از دیدگاه مردان، رادیو تأثیر بدی بر زنان دارد زیرا چیزهایی را از دنیای بیرون به آنها میآموزد، مانند ایده برابری یا اینکه چگونه جداسازی واقعاً ضروری نیست. از این رو، بزرگان تصمیم میگیرند رادیوهایی را که قبلاً مصادره کرده بودند، بسوزانند. اگرچه قرار است همه رادیوها سوزانده شود، اما برخی از آنها توسط زنان روستا مخفی شده است. فیلم با دود رادیوهای در حال سوختن پایان مییابد که به نوعی نشان از سرکوب بیداری دارد.