روزمرگیهای یک آرایشگر
آبتاب– با اینکه زنان بسیاری در سالنهای آرایشگری مشغول به کارند و موفق هم هستند، خیلی از خانوادهها بهویژه خانوادههای مذهبی-سنتی با کار کردن زنان به عنوان آرایشگر مخالفند و اعتبار اجتماعی برای آن قائل نیستند. همسر من هم از همین دسته بود و از اول با کار من موافق نبود، برای اینکه کاری که دوست […]
آبتاب– با اینکه زنان بسیاری در سالنهای آرایشگری مشغول به کارند و موفق هم هستند، خیلی از خانوادهها بهویژه خانوادههای مذهبی-سنتی با کار کردن زنان به عنوان آرایشگر مخالفند و اعتبار اجتماعی برای آن قائل نیستند. همسر من هم از همین دسته بود و از اول با کار من موافق نبود، برای اینکه کاری که دوست دارم را دنبال کنم خیلی مبارزه کردهام. به نظرم زنان آرایشگر درگیر مسائل زیادی هستند. جامعه هم نگاه مشکوکی به این شغل داره، به خصوص نسبت به آرایشگرانی که در سالنهای بزرگ کار میکنند. شاید این نگاه به خاطر شیوه صحبت آنها درباره روابط شخصیشان، مثل رابطه با دوست پسر، مهمانیهایی که میروند و.. در حضور مشتری و ضمن کار باشد. گاهی که با مشتریهایم هم کلام میشوم، خیلی از آنها هم نظر مثبتی به سالنهای آرایشگاهها ندارند. به عنوان یک آرایشگر این نگاه خیلی برایم آزار دهنده است، نمیتوان به این راحتی قضاوت کرد، ولی متأسفانه خیلیها اینطوری فکر میکنند. من فکر میکنم به خاطر محیط زنانه و غیر رسمی آن همه راحت حرف میزنند یا با هم درد دل میکنند، در حالی که مسائل خصوصی نباید در جمع مطرح شود، چون باعث سوء تفاهم میشود. آرایشگاه من اتاقی در منزل مادرم هست. در حقیقت یک آرایشگاه کوچک محلی است. اگر خانوادهام تصمیم بگیرند خانه را به بساز و بفروش بدهد، باید آرایشگاه را جمع کنم، چون شوهرم با کارکردن در سالنهای بزرگ به دلیلی که گفتم مخالف است. قبل از کرونا و گرانیهای اخیر به این فکر بودم که یک جای کوچک بخرم، اما الان دیگر غیرممکن است؛ حتی پول اجاره را هم در این شرایط ندارم. امیدوارم بتوانم با کسی شریک شوم و جای کوچکی برای کار کردن پیدا کنم. در همین آرایشگاه کوچک که در ارتباط با زنان محله هستم، فهمیدم که هنوز هم خیلی از زنان درباره بدنشان حقی برای خود قائل نیستند و هرچه شوهرشان بخواهد میپذیرند، واقعاً حس آزاردهندهای است. مثلاً مشتری موهایش موخوره دارد و راهی جز کوتاهی ندارد، اما میگوید نه شوهرم اجازه نمیدهد، یا رنگ دلخواه مویشان را فقط به خاطر نظر شوهرشان عوض میکنند. همچنین، تجربهام در کار باعث شد، شناختم نسبت به آدمها بیشتر شود و اعتماد به نفسم بالا رود. اوایل شروع کارم، توقعات بعضی از مشتریهایم خیلی غیر منطقی بود، همه از آرایشگر توقع دارند دستانش معجزه کند و دائم در حال ایراد گرفتن هستند. مثلاً موهای مشتری را دقیقاً طبق رنگی که خواسته است رنگ کردم و راضی هم بود، بعد ماه دیگر میآید و میگوید که رنگ موهایش زود رفته است و به ریشههای مویش به عنوان دلیل اشاره میکند. درحالی که ریشه مو به طور طبیعی رشد میکند یا مثلاً موهایش را مش کردهام، چهار ماه بعد میآید میگوید موهایم خیلی خشک شده است، در حالی که کاملاً طبیعی است و موی دکلره شده نیاز به مراقبت دارد. قبلاً که بیتجربه بودم، ناراحتیام را نشان نمیدادم و حتی پیش آمده بود، دستمزدی که گرفته بودم را به مشتری پس دهم. اما الان که باتجربهتر شدم، یاد گرفتم به توقعات بیجا محل و اجازه ندهم، استثمارم کنند. در کنار اینها یاد گرفتم توقعات دوست و آشنا را نیز مدیریت کنم. اوایل که برای مراسمی مثل عروسی به شهرستان میرفتم، کل فامیل انتظار داشتند که موها یا صورتشان را آرایش کنم و من مجبور بودم وقت زیادی را به آنها اختصاص بدهم، اما الان دیگر به همه فهماندم که آرایشگری شغل من است و دیگران برای دریافت این خدمات باید دستمزد بدهند.