تاریخ انتشار :
مردِ پرتره های ناتمام / روایتی از روزگار به سر آمده میرزا ملکم خان (قسمت سوم)

محمد شفیعی مقدم – پژوهشگر و روزنامه نگار
قسمت سوم – کتابچه غیبی
به میمنت و مبارکی در محرم الحرام ۱۲۷۵ هجری، دست خطِ عزل میرزا آقاخان نوری از مقام صدارت عظمی صادر می شود. گرچه که من او را مردی محتشم و در زمرهی صاحبانِ فضیلت میدانم، برخی از هم قطاران برآنند که باید چنین وزیری به واسطهی بی کفایتی و خسرانی که در دورهی صدارتش بر ملک و ملت وارد آورده، جداً سیاست شود. البته، آقاخان با همهی جنگ و جدالهایی که بر سر ادارهی امور با او داشتیم، انگار این یک قلم فراست را داشته که پیشتر از شاه برای چنین روز مبادایی اماننامه بگیرد. یاللعجب! چرا وزیر کاردان و با کیاستی چون میرزا تقی خان امیرکبیر با آن همه خدمت و تدبیر که از دست با کفایتش ساخته بود، برای روز مبادایش این طور چارهجویی نکرده بود؟ شاید این را هم باید به حساب بیرسمیهای بیپایان طایفهی قجر گذاشت. چه پر فضیحت است این همه نامردمی! اگر مبالغه نبود میگفتم دون صفتی و حق ناشناسی ودیعهای است خاصِ این قوم.
پایگاه خبری آبتاب (WWW.ABTAAB.IR):
حال اما با عزل اعتمادالدوله نوری صفحهای ورق خورده و عصر تازهای آغاز شده. در بازگشتم از مأموریتِ اروپا مزاج اعلاحضرت را مهیاتر از هر زمانی برای گوش سپردن به قصهی ترقی و تجدد یافتهام. گفتگوهای در پردهام با شاه خاطر مبارک را متوجه ضرورتِ در پیش گرفتن سیاستی نوجویانه و ترقیخواهانه کرده است. در فقرهی عزلِ اعتماد الدوله نوری هم همین گفتگوهای درِ گوشی بود که اثر کرد. شاهِ جوان پس از ده سال سلطنت به تجربه دریافته که با هیچ یک از نوکران، امکان سازش و همکاری ندارد و در تدبیر مُلک و ملت و مهار اسب چموش قدرت، سیاستی دیگر لازم آمده است! آزمودن دو کس از ملازمانِ زیردست در منصب صدارت عظمی، حاصلش این شده که حال اعلاحضرت خود در سر سودای مملکتداری بپرورد. پس به فرمان همایونی منصب صدارت به کلی ملغی و شورایی از وزیران و مجلسی با نام مصلحتخانه مأمور اجرای منویات ملوکانه و مشورتدهی در امور مملکتی میشود.
در این اوضاع و احوالِ جدید، من هم رسالهای در باب اندیشههای نوین حکومتداری نوشتهام که نامش را “کتابچه غیبی” میگذارم. این برای بار نخست است که رسالهای از افکار ترقیخواهیام را انتشار میدهم. کاری که پیش از این در دوره صدارت میرزا آقاخان مقدور نبود. کتابچه غیبی را به قصد تنبه و آگاهی صاحب منصبان و دولتیان نوشتهام. رساله را شخص اعلاحضرت هم دیدهاند. در این رساله یگانه راه رستگاری مملکت را گردن نهادن به قوانین موضوعهی جدید دانستهام. البته، تبعیت از قانون آن هم در مملکت ایران اگر در سایهی اقتدار مطلقهی مقام ظلاللهی شاه نباشد راه به جایی نخواهد برد. ای میرزا ملکم خانِ ابن الوقت! تو آنقدر هوشیار هستی که این نکتهی پر اهمیت را در کتابچهی غیبیات از قلم نیندازی. جای نگرانی نیست. شاه با اجرای آنچه در کتابچه غیبی آوردهای مخالفتی ابراز نفرمودهاند، پس به نظر شرایط از هر جهت برای انتظام دادن به امور و پیش بردن نقشه ترقیات فراهم است؛ اما کم نیستند رجالی که با درگرفتن موج ترقیخواهی از به خطر افتادن مقام و موقعیتشان به هراس بیفتند. منافع اینان با حفظ بساط کهنه گره خورده؛ تاب هیچ قسم نو شدگی را ندارند. گویی در پس هر پرده و پستویی یک رجاله به کمینَت نشسته.
از میان این خناسان دو تن به فکر نوشتن رسالهای برای بیارج کردنِ برنامهی تنظیماتِ من افتادهاند. فرخ خان امین الدوله کاشی _ همان که در سفر فرنگ ریاست هیأت دیپلماتیک ایران برعهدهاش بود _ به دست و پا افتاده برای کم کردن از عنایات ملوکانه به من. برای همین به دستیاری میرزا سعید خان موتمنالملک، مشتی اباطیل را گرد آورده؛ میخواهد به عنوان رسالهای ترقیخواهانه جا بزند و با تزویر مرا در چشم اعلاحضرت، مزدورِ اجنبی و خصمِ مُلک و بدخواهِ دولت جلوه دهد. چنین دسیسه چینیهایی البته که ارادهام را در تعقیب راهی که در پیش گرفتهام سست نمیکند، اما مدتی است رجال و بزرگان و شخص اعلاحضرت در رابطه با من از خود برودت نشان میدهند. با این همه من نباید منفعل بمانم.