به اعتلای کشورمان معتقدیم

کشور هیئت دولت متخصص می خواهد نه دولت هیئتی!

    نویسنده: محمدرضا تهمک

ایران جامعه ای اندوهناک شده است، فراوان می شنویم: «همه می خواهند بروند»، «هر که پایی برای رفتن دارد می رود». کشور در حال خشکیدن است؛ خوزستان، زابل و اصفهان تنها نمونه های عیانتر آنند. بی آبی، آلودگی هوا، بیکاری و… آدم می ماند از کدام رنج بگوید. پاسخ ابتدایی ترین نیازها همچون آب و نان از لوله مهربان تفنگ داده می شود. گویی قیصر امین پور حکایت این روزهای را را سروده است: «گفت احوالت چطور است / گفتمش عالی است / مثل حال گل! / حال گل در چنگ چنگیز مغول!».

متأسفانه به جای هیئت دولت متخصص یک دولت هیئتی داریم، هرچند شاید پرتلاش و با حسن نیت. در جهان مدرن پیچیده و آکنده از ظرافت و مخاطره که گام برداشتن در آن دانشی تخصصی طلب می‌کند و نیازمند علم مدرن است مدیریت کشور در دست کسانی است که ایده هایشان در بهترین حالت به درد اداره اجتماعات ساده و کوچک ابتدایی می خورد؛ نه جهان مدرن دائماً نو به نو شونده که هم در عرصه داخلی جوامع و هم در عرصه بین المللی با پیچیدگی مداوم و نوسانات در حیات اجتماعات مواجهیم. نتیجه دلسوزانه ترین عملکرد چنین دولت هیئتی جز آرامش های مقطعی به مثابه داروی مسکّن نخواهد بود. کشور هم سیستم مدیریتی تخصص محور می خواهد و هم کارگزاران متخصص در علوم مدرن اداره جامعه. آنهایی که با شعار دلسوزی برای فرهنگ و عقاید، قدرت و سیستم مدیریتی را قبضه کرده اند، چه صادقانه و چه عامدانه (اقتصاد سیاسی و منافع نهفته در پس آن را فراموش نکنیم)، نه تنها عقاید و فرهنگی که برای آن تلاش می کنند بلکه تمام کشور را دارند به محاق می برند. برخی آکادمیسین هایی که ناخواسته یا خواسته و فرصت طلبانه، نابسامانی شرایط انسانی و طبیعی کشور را با رویکرد تاریخ گرا / زده و فرهنگ گرا / زده تبیین می کنند – البته نه نگرش تاریخی و فرهنگی که تاریخ و فرهنگ را عواملی مهم و نه علت العلل می داند – و آنهایی که برای فهم شرایط به تاریخ اندیشه نویسی درغلتیده اند نیز در تخریب کشور و آدرس غلط دادن به مردم سهیم اند.

در جهان مدرنی که دولت چنان دامن گسترده است که در همه عرصه ها حضور دارد و آناً به همه بخش های سرزمین دسترسی دارد، بیش از پیش، شاه کلید بهبود اوضاع کشور در مدیریت کارآمد دولت نهفته است. حتی بحران آب که ظاهراً امری طبیعی است نیز بحران «مدیریت» منابع آب کشور است. با غنای منابع سرزمینی و انسانی که در ایران وجود دارد، بهبود وضعیت کشور از طریق سیستم مدیریتی متخصص و کارآمد دور از انتظار نیست. دو مثال ساده داخلی و خارجی به خوبی این موضوع را تأیید می کند:

۱). یک خط و دو سرنوشت: دو کشور کره جنوبی و کره شمالی با تاریخ، فرهنگ، زبان، قومیت، اقلیم و جغرافیای مشابه را در اواسط قرن بیستم با یک خط مرزی از هم جدا کردند، و تنها تفاوتشان در یک چیز است: سیستم مدیریت کشور. یکی موقعیت شناس و فرصت ساز و دیگری ایدئولوژیک انزواطلب و فرصت سوز. همین عامل حیاتی و اثرگذار دو زندگی متفاوت را برای مردم دو کشور رقم زده است؛ یکی (کره جنوبی) را در بالاترین دهک برخوردارترین و توسعه یافته ترین کشورها و دیگری (کره شمالی) را پایین ترین دهک از نظر برخورداری و توسعه یافتگی قرار داده است.

۲). ایران در دوره نادرشاه: این مثال پاسخ محکمتری به همه آنهایی است که تحت نگرش شرق شناسانه یا … این تصور را دامن می زنند که ایرانی ها فلان و فلان اند و پیش نیاز بهبود اوضاع کشور دگرگونی عظیم و طولانی است که آن هم فقط از راه دور و دراز تحول چندین نسلی نهادها و فرهنگ عموم می گذرد. اینها در واقع از سیستم مدیریتی رفع مسئولیت کرده و توپ را به زمین مردم و فرهنگ می اندازند، درحالی که خود فرهنگ نیز در جریان تحول و توسعه اقتصادی و سیاسی متحول خواهد شد. در اواخر دوره صفوی به دلیل ناکارآمدی سیستم مدیریتی ایران کشور در ۱۱۰۱ خ (۱۱۳۵ ه.ق) به دست افغان ها سقوط کرد و مردم ایران به خاک سیاه نشستند. تنها ۷ سال بعد در ۱۱۰۸ خ (۱۱۴۲ ه.ق) بود که با ظهور نادرشاه نه تنها کشور دوباره سر و سامان گرفت، بلکه دوره حکومت او را می توان در کنار حکومت شاه عباس، قدرترین دوره های حکومت ایران پس از اسلام دانست. کشور و مردم همان کشور و مردم بودند، اقلیم همان، فرهنگ همان و … همه همان ها بودند، حتی یک نسل هم عوض نشده بود. در این میان فقط یک چیز تحول یافته بود، مدیریت کشور!

 

Email
چاپ
آخرین اخبار