نویسنده: وحید شیخاحمدصفاری-منتقد ادبی
جلالالدین سادات آلاحمد، با نام ادبی جلال آلاحمد را باید نویسندهای با دو ویژگی؛ داستاننویس و مستندنگار تاریخی، مورد توجه قرار داد. نزول اجلالش به باغ وحش این عالم، در سال ۱۳۰۲، با پیوستن قاجاریه به تاریخ و ظهور پادشاهی پهلوی، مصادف میشود. اختناق دوران حکومت رضاخان، که سعی در تغییر عقاید و باورهای مذهبی جامعه ایرانی دارد، نویسندگان و روزنامهنگاران وابسته را پدید میآورد. اما در سال ۱۳۲۰ که آزادی بیان، سیاست پیشۀ حاکمیت میشود، نویسندگان برجستهایی چون او را به قشر فرهنگی، روشنفکران، بازاریان، طبقۀ روحانیت، و سیاستمداران، معرفی میکند. جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین، برچیده شدن حکومت پهلوی اول و روی کار آمدن پهلوی دوم، باعث شد تا احزاب در ایران رشد کنند و با دروغ و تطمیع و با شعارهای فریبنده، مردم و از جمله نویسندگان را جذب کنند و نشریات، انباشته از اندیشههای گوناگون شود و جلال در سیل انبوه مطبوعاتی مانند، “مردامروز”، “پیمان”، “دنیا” و مطبوعات حزب توده، گرایشی تفکری و حزبی پیدا میکند. اما وقتی وابستگی حزب را دریافت، با کمک دوستان خود، انجمن تبلیغات اسلامی (انجمن اصلاح) را به وجود آورد و سپس از حزب توده جدا شد. چرخش و بالندگی او در طی این سالها، همگام با اتفاقات سیاسی داخلی و خارجی است که او درد و آلام جامعه و درون خود را در قالب قصه با روایت نزدیک به داستان، بروز میدهد.
“زیارت” که اولین اثر داستانیاش و حاصل سفر او به عراق و عتبات است، در مجله “سخن” چاپ و ظهور نویسندهای را در جمع داستاننویسانی چون؛ محمدمسعود، صادقهدایت، بزرگعلوی و صادقچوبک را نوید میداد که هرچند ابتدا تحت تأثیر دیگر نویسندگان و هدایت بود، اما خیلی سریع استقلال خود را در نویسندگی کسب کرد و سبک خاص هنری خود را به وجود آورد که مورد تقلید نویسندگان چندی پس از خود قرار گرفت. در”نونوالقلم”، به انعکاسی از غائله آذربایجان و خودمختاری و مبارزات و شکست آن پرداخت و سپس به نوشتن “سهتار” روی آورد و از بعضی ترجمههای خود، انزجار جست و قمارباز داستایوفسکی را در همان سال ۱۳۲۷ ترجمه و چاپ نمود. در همین سال، شاه ترور شد و نامهای به امضای ملکی و آلاحمد، در مخالفت با این ترور در روزنامه اطلاعات درج شد که واکنش او را در جعلی بودن این نامه، در پی داشت.
یک سال بعد، ترجمه بیگانه آلبرکامو و نامه ماهانه شیر و خورشید سرخ ایران را منتشر کرد و در اتوبوس شیراز- تهران با سیمین دانشور آشنا و منجر به ازدواجشان شد و یک چاله و دو چاله را هم به نگارش درآورد. سرانجام در سال ۱۳۲۹ در طرفداری از ملی شدن نفت، مسؤلیت روزنامه شاهد و نشریه علم و زندگی را عهدهدار شد. سالهای مطبوعاتی او ادامه یافت و ترجمه ارزشمند دستهای آلوده سارتر و سپس انتشار مجموعه داستان زن زیادی، حکایت از آن داشت که علیرغم مشغلۀ بسیارش، او نویسندهای پرکار است. اثر بعدی او سرگذشت کندوها در آخرین دوران حیات سیاسیاش بود و سپس از چنین فعالیتهایی دست کشید و در کنار سیمین و همفکرانش به معلمی و نویسندگی پرداخت و آثاری چون؛ ترجمه بازگشت از شوروی و مائدههای آسمانی آندره ژید و نگارش اورازان و کتاب هفت مقاله و انتشار مجله نقشونگار و تاتنشینها و چندین مقاله از جمله؛ غربزدگی و کارنامه سهساله و کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران، ارزیابی شتابزده و نفرین زمین را نوشت و عاقبت در شهریور ۴۸ با مرگی مشکوک، از این جهان هجرت کرد.