نویسنده: دکتر محسن رنانی
تنها یک کشته داد. یکی از غواصان که برای نجات بچهها رفته بود، جان سپرد و بقیه نجات یافتند. یک روز پس از پایان عملیات نجات، مسئولان دولت تایلند اعلام کردند که غار «تام لوانگ نانگ نون» به موزه تبدیل می شود. از فردا هجوم گردشگران برای دیدن این غار آغاز شد. تایلندی ها این هنر را داشتند که از فرصت پدیدار شده توسط یک حادثه بهره ببرند و یک غار گمنام را به یک مکان گردشگری (یک چاه نفت بی پایان) تبدیل کردند تا صدها سال از طریق گردشگری درآمد تولید کند. در تمام هفتاد سال فعالیت نظام کشور، ما بر سرمایه اقتصادی تأکید داشتهایم؛ یعنی صنعت بیاوریم، سد بزنیم، بعد از جنگ هم گرچه بر سرمایه گذاری اقتصادی متمرکز بودیم (در حالیکه بعد از انقلاب جمعیتمان دو برابر شده بود، ما سی برابر رژیمِ قبل سد ساخته بودیم!) ولی همزمان به سراغ تولید انبوه سرمایه انسانی هم رفتیم. در این حوزه آنقدر پیش رفتیم که مثلاً تعداد مهندسان ساختمان ما بعد از انقلاب چهل برابر شد؛ یا تعداد فارغ التحصیلان همه رشتههای مهندسی از ژاپن و کره جنوبی جلو زدیم. با همه این تلاشها، ما همچنان در شرایط ماقبل توسعه دست و پا میزنیم. چرا؟
چون ما سرمایه اجتماعی و سرمایه نمادین را اصلاً نفهمیدیم چیست. سرمایه اجتماعی اعتماد مردم به همدیگر، اعتماد مردم به حکومت، اعتماد حکومت به مردم، احترام به قانون توسط حاکمان، رعایت قانون توسط مردم، امید به آینده، رفتارهای پر از نشاط در میان مردم، و هر چیزی زندگیمان کم تنشتر، امنتر، کم هزینهتر و شادمانهتر کند. وقتی به هم اعتماد داریم راحتتر معامله میکنیم، وقتی نسبت به هم شفقت داریم، کمتر بوق میزنیم؛ وقتی همه قانون را رعایت میکنیم دیگر نیازی نیست شهرداری از خودمان عوارض بگیرد تا در خیابان سرعتگیر نصب کند. اینها همان چیزهایی است که دستِکم تا پایان جنگ آنها را داشتیم و بعد تولیدشان متوقف شد و در دو دهه اخیر تخریبشان کردیم. امروز خیلی بیصبریم، خیلی ناامیدیم، خیلی نگران آیندهایم، نسبت به هم بیاعتمادیم، حق یکدیگر را پایمال میکنیم، دروغ میگوییم، برای سیاست مدارانمان جوک میسازیم و …. اینها یعنی سرمایه اجتماعی در جامعه ما ته کشیده است!
وقتی یک پزشک سرمایه نمادین میشود، خیلیها میکوشند اطراف او جمع شوند و او را حمایت کنند تا بیمارستانی مدرن بسازد. وقتی یک مرجع تقلید سرمایه نمادین میشود، شهروندان زیادی میکوشند در اقدامات انسان دوستانه با او همراهی کنند. وقتی یک فوتبالیست نمادین برای کمک به زلزله زدگان اقدام میکند، دهها هزار نفر با او همراهی و مشارکت میکنند. اینکه هرچه مقامات التماس میکنند که به جامعه بباورانند که اوضاع خوب است و نگران نباشند و جامعه باور نمیکند، به خاطر این است که هیچ سرمایه نمادینی نداریم که با مردم صحبت کند و آنان سخنش را باور کنند. جامعه ما یک جامعه مثالزدنی در تخریب سرمایههای نمادینش است. هنوز نه حکومت ما میداند و نه مردم ما که وقتی یک مرجع تقلید را یا یک سیاستمدار برجسته را یا یک هنرمند را یا یک فوتبالیست را تخریب میکنند، مثل این است که دارند یکی از ستونهای تخت جمشید را تخریب میکنند. فوتبالیستمان را بهخاطر مدل مویش یا نحوه صحبت کردنش تخریب میکنیم؛ هنرمندمان را بهخاطر مواضع سیاسیاش تخریب میکنیم؛ سیاستمدار ترازِ جهانیمان را به خاطر آنکه دوستش نداریم تخریب میکنیم. شکارگاه خسرو پرویز در قلب کرمانشاه را که میتوانست به یک جاذبه گردشگری تبدیل شود چه کردیم؟ پایه عظیم سیمانی دکلهای تله کابین اصفهان را بر روی پیهای باقیمانده از شاه دژ، قلعه نظامی عصر ساسانی، در کوه صفه نصب میکنیم؛ کاروانسرای تاریخی تحدید را در قلب اصفهان به برج سیمانی جهاننما تبدیل میکنیم؛ حمام خسروآقا را برای کشیدن خیابان شبانه تخریب میکنیم؛ شهر بم را که میتوانست به همان صورت تخریب شده پس از زلزله نگه داریم و به تنها «شهر- موزه» تاریخی جهانی برای زلزله تبدیل کنیم، شتابزده و به صورت ناقواره بازسازی میکنیم؛ و بیش از همه جگرم برای مریم میرزاخانی داغ است که وقتی به عنوان نخستین زن ایرانی بزرگترین جایزه جهانی ریاضیات را دریافت کرد و بخاطر نداشتن روسری او را مخفی کردیم و به جوانان کشورمان معرفی نکردیم و صدا و سیمایمان سکوت کرد و هیچ دانشگاهی به کشور دعوتش نکرد؛ حالا تو بگو حق چنین جامعهای نیست که لیلی گاگای آمریکایی الگوی دخترانش شود؟ سوریه فروپاشید چون سرمایه نمادین ملی نداشت و بنابراین از هر محله جوانکی سر برآورد و رهبری اعتراضات را بر عهده گرفت و چنین شد که دهها گروه معارض در سوریه به جان حکومت و جامعه افتادند و شد آنچه نباید میشد!