تاریخ انتشار :
دردی به نام خشونت کلامی و روانی
نویسنده: الناز عباسپور
متأسفانه خشونتهای خیابانی در قالب متلک پرانی و تنه زدن و دیگر خشونتها، سالیان سال با تکرار، برای زنان و دختران، تبدیل به یک کلیشه شده است. اما این تکرار از اهمیت موضوع کم نمیکند؛ چرا که اکثر این خشونتها، ناامنی و فشار روانی برای زنان ایجاد میکند. دختران نوجوان و جوان به تناسب سن کمتر، نسبت به زنان متأهل و میانسال از حساسیت و نگرانی بیشتری برخوردار هستند. اینجا نمیخواهم روبه روی جنس مخالف بایستم. بلکه میخواهم با زبان قلم، به آنان احترام گذاشتن به یکدیگر را یادآوری کنم و تلنگری بزنم به این دسته از افراد تا به رفتارشان عمیقا فکر کنند .اگر یک مرد هستید و این مقاله را مطالعه میکنید. اندکی در این مورد تأمل کنید و بیش از اینکه یک عابر یا یک شهروند باشید. یک انسان شریف باشید و تصور کنید زنان و دختران و کودکان شما جزو همین افرادی هستند که در جامعه مورد آزار و اذیت خیابانی قرار میگیرند.
توجه شما را به تجربههایی از زبان دختران جلب میکنم.
مبینا به احساس ناامنیاش از زمانی که تنها به خیابان پا میگذارد اشاره میکند: “پدر و مادرم خیلی سختگیری ندارند. وقت بیرون رفتن بخصوص زمانی که تنها باشم، استرسی وجودم را فرا میگیرد. مثلاً وقتی مردی از دور میآید، فکر میکنم حتما چیزی خواهد گفت و خودم را با تلفن همراهم مشغول می کنم. در عین حال سعی میکنم سرم را بالا نگه دارم و معذب نباشم. اما درونم پر از استرس است.” مریم معتقد است نباید بی توجه بود: “متلکهای خیابانی هرچند عادی شده، خیلیها میگویند عادت کردهایم یا مگر میشود متلک نشنویم؛ اما باز هم این یک آزار برای ماست و ما نباید آن را یک پدیده عادی بدانیم بلکه دربارهاش حرف بزنیم که چرا مردها زنها را مورد آزار خیابانی قرار میدهند؟ یعنی ما حق نداریم در امنیت زندگی کنیم؟” سمیرا تجربه اش را اینگونه شرح میدهد: “بارها برایم اتفاق افتاده، در شلوغی شهر، زمانی که در پیادهرو راه میروم، وقتی مردی همسن و سال پدرم از کنارم هنگام عبور صدای وز وز در میآورد. گاهی نگران نوع پوششم میشوم. نکند به خاطر رنگ شاد شالم متلک میشنوم؟ افکارم میگویند اگر تیره بپوشم کمتر مورد آزار هستم.” زهرا میگوید: “خیلی وقتها پیش آمده، هنگام عبور از پیاده راه، وقتی مردی خوش چهره با کت و شلوار اداری از دور میآید، گمان کردم چون ظاهری آراسته دارد محترم است اما هنگام عبور از کنارم صدای بوس در آورده. آنجا میفهمم که شعور و انسانیت با لباس آراسته و شکیل هیچ ارتباطی ندارد و برای چنین مردانی متأسفم.” الهه با دلی پر درد ازین آزارها: “خیلی زیاد چنین اتفاقاتی برایم افتاده. خدا نکند تنها بخواهیم به کلاسهای آموزشی یا باشگاه برویم. انگار با دیدن یک دختر تنها، با هر نوع پوشش، مثل یک گرگ گرسنه، سراپا را ورانداز کرده و چشمچرانی و متلکگویی را شروع میکنند.” تینا میگوید: “دوست دارم مستقل باشم. گاهی خستهکننده می شود برای هر کلاس یا باشگاهی خانوادهام مرا برسانند. گاهی دوست دارم خودم با تاکسی یا اتوبوس شهری بروم. اما از همان سر خیابان آزارهای خیابانی خیلی آزاردهنده میشود. مثلاً منتظر آمدن تاکسی که هستم چراغهای فلاشر اتومبیل شخصی تا اتوبوس مسافربری تعاونی و کامیونها برای جلب توجه چشمک میزنند و خشونت روانی را برایم ایجاد میکنند. یا بدون آنکه بخواهم برای خودروی شخصی دست تکان دهم، زیرپایم ترمز می کنند و به انتظار سوار شدن هستند.” صبا تجربه مشابهی میگوید: “وقتی در پیاده روی خیابان راه میروم. هنگام ترافیک، نگاههای سنگینی را از سوی سرنشینان خودرو سمتم احساس میکنم و معذب میشوم. همیشه با حرص میگویم کاش شماره معکوس چراغ سر چهارراه از ۱۰۰ نباشد. گرچه توجهی نمیکنم و به راهم ادامه میدهم. اما از درون دچار استرس و اضطراب هستم”. ندا از وضعیت وسایل نقلیه عمومی میگوید: “در تاکسی، شعور اجتماعی و حتی فرهنگ نشستن برخی مردان در فضای عمومی هم به کلی تعطیل است و پاها را تا آنجا که میتوانند باز میکنند و تا زمانی تذکر ندهی، نخواهند فهمید یا هنگامی که یک زن را پشت فرمان خودرو میبینند برای تمسخر کردن صدای ناهنجار در میآورند و یا هنگام رانندگی زنان موقع دور زدن یا دنده عقب گرفتن، کسبه اطراف کسب و کارشان را ول کرده و با لبخند تمسخرآمیز و نگاهی هیز محو تماشای زن راننده میشوند.